Monday, October 4, 2010

دور تسلسل- قسمت ششم


علی باز با تمام نا تمام هاش منو تنها گذاشته بود
به این فک می کردم که دارم راهو درست میرم
یا نه اصلن راه اشتباه انتخاب شده

اون روز رو کلن گیج بودم

چون هم دیدم علی باز داره میره تمرین و هم اینکه علاقه ی من کاملن بدون افسار و بدون توجه به حرف من به راه خودش ادامه میده

شب رو نخوابیدم....نه اینکه نخوابم ...نتونستم

از خودم می پرسیدم؟

یعنی علی رفتیی
یعنی دیگه با هم نمی شیم
یعنی دیگه اون دست های نازش به هر بهانه ای به دستم نمی خوره

باورش که نه بلکه تصورش دیوونم می کرد

علی میره تمرین.....با کیا
شب صبح شد

خیلی ناراحت بودم وصفش هنوزم برام سخته

زنگ نزدم و حتی انتظار تماس از طرف علی رو هم نداشتم

خلاصه اون روز تموم شد

چه تموم شدنی ...بهتر بگم اون روز رو سرم خراب شد
مثل تمام آوارهای دیگه ی رابطه ی من و علی

دو روز بعد که کار ما شده بود سیگارو لب پنجره منتظر علی بودن

زنگ زد
گفت : سلام خوبی؟

گفتم : از اونجایی که شما احوالات ما رو می پرسین بهتریم

گفت : تو همیشه می گفتی دوسم داری ولی الان میبینم فوتبال از من خیلی خیلی برات مهمه

گفتم : فک کنم این حرفو من باید بزنم نه تو

گفت : تلفنی نمیشه ...خونه ای؟
گفتم : آره اگه از پنجره نیگا کنی می بینی که خونه ام از همون موقع که از اتاق رفتی

گفت : دارم میام آخرین حرفامونو بزنیم

گفتم : منتظرم

بعد شاید 10 دقیقه اومد
قیافه ی دربو داغون و کاملن ناراحت
نشست رو تخت

همیشه با یه چیز ور میرفت

شروع کرد به خوندن نوشته هام.....که تو این دو روز براش نوشته بودم

گفتم : من سراپا گوشم

گفت : من فکرامو کردم و همه چیزرو سبک سنگین کردم
نمی تونم با این شرایط ادامه بدم...نمی تونم نرم فوتبال...نمی تونم با هم کلاسی هام نباشم

درحالیکه یه ورق کاغذ جلوم بود و هی اسمشو می نوشتم

که نمی دید و هیچ وفت ندید

تو همون حال گریه کردم

حرفی نزدم چون نمی خواستم فلسفه بافی کنم

نمی خواست خوب

چی کار کنم؟ بکشم خودمو؟ اونو بکشم؟ فرار کنم؟باور کنم؟ت صور کنم؟

تو این خزعبلات داشتم می لولیدم که گفت : عزیز کاری نداری؟

سرمو گذاشتم رو میز گفتم نه دیگه کاریت ندارم

فک کنم از صدام فهمید که تنم داره می لرزه

در و بست رفت
شروع کردم به گریه کردن

به ناراحتی خوب یادمه با صدای بلند گریه می کردم

داشتم تصور می کردم که الان بغلم میکنه

ولی فقط تصور

چونکه

علی رفت

داستان این زندگی ادامه دارد

No comments: