Sunday, November 4, 2007

Anti Multi Partner

سكس يا هر چيزي كه لذتي به همراه داره ....كم كم
وابستت ميكنه
كم كم مي بيني كه با اين كه خيلي قوي هستي داري مي ري تو ته چاه روابط تعريف نشده
از يه شوخي شروع مي شه
يا
از يه فيلم اونجوري
يا از حتي يك بار احساس كردن جاهاي ممنوعه
و شروع مي شه
رابطه ها
و
جلف بودن
و روز به روز رفتن به ته چاه ...واماندگي و ايستايي
.
.
.
رابطه را محدود به استرايت يا همجنسگرا نمي كنم ...كلا
و صد البته ...اينو بايد گفت و با يد تاكيد كرد كه
.
.
.
براي نوع جنس پسر ...با ....پسر.....اگر كنترل نشود ......
خيلي خيلي خطرناك و وحشتناك است
.
.
.
عادت كردن به سكس و هر رفتار محدود شده
به صورت آزادانه مشكلاتي را در بر خواهد داشت
نداشتن شناخت كافي از خود باعث بروز مشكلات جنسي نيز مي شود
.
.
.
در ميان رفتارهاي همجنسگرايان....خطرناك ترين...عادت
multi partner
بودن مي باشد...كه به عادت و نداشتن واهمه از سكس كمك مي كند
بحث بر سر مولتي پارتنر فراوان است ولي شخصا به خاطر دلايل ....منطقي موافق اين نوع رابطه نمي باشم
جلوگيري از بيماريهاي آميزشي
پايبندي به يك رابطه و داشتن اعتماد دو طرفه
تبديل نشدن پارتنر به كالاي مهيا كننده سكس
داشتن رابطه احساسي و عاطفي همراه با رابطه جنسي سالم
اميدوار بودن به زندگي و داشتن عشق

منتظر نظرات شما هم هستم



Wednesday, October 31, 2007

چقدر غريبيم ما


ديشب با يك نفر چت مي كردم همينطور اتفاقي
از هم هيچ نمي دونستيم
و
جالب اينكه اون حتي معني كلمه گي رو هم حتي نمي دونست
گفتم من گي هستم همجنسگرام
گفت اول بگو بينم پسري يا دختر
خلاصه توضيح دادم واسش
و ازش خواستم كمي وقتشو در اختيار من بذاره كه قبول كرد
خلاصه
گفتم بهش از همه چي
از لزبين....از گي از اسليو
از همه چي...باور نمي كرد
و مي گفت
با تو كاري ندارم ولي دين ما اسلام
و نميشه
قبول كنيم گي بودن رو
...من هم زور نزدم قبول كنه
خواستم بحث رو كمي هم به ماجراهاي ديگه هم بكشونم كه
بحث عشق و عاشقي پيش اومد
و
من كمي با هاش درد و دل كردم
...
حتي بهش گفتم كه ما هم عاشق ميشيم
حدود 100 تا از اين شكلك هاي تعجب فرستاد
.
.
.
خنديدم ...به خودمون
.
.
.
بعد گفت مگه فقط سكس نيست
و
من گفتم ما داريم رفيق هايي كه حتي باهاش فقط آشنا هستيم
ولي
حس عشق از درون داره آتيش مي زنه
.
.
و نه چيزه ديگه
.
بعد خيلي صحبت گفتم
راستي وبلاگم رو مي خواي ببيني
و رك گفت
از اون نوع عكس ها و خاطره ها خوشم نمي ياد
من هم ناراحت نشدم
.
.
.
بعدش كم كم داشتيم تموم مي كرديم
كه گفت يه چيز بگم ناراحت نمي شي
گفتم نه؟
گفت....هميشه
وقتي صحبت از همجنسگرا ها مي شد
فكر مي كردم كه آدم هاي وحشي و غير قابل كنترلي هستن
الان ميبينم كه خيلي مهربونين
.
.
.
و
خداحافظي كرديم از هم

Friday, October 26, 2007

بهانه ندهيم دست مردم


بعضي ها واقعا شورش رو در ميارن
هم آبروي خودشون
و
هم آبروي
همجنسگراها رو ميبرن
نمي دونم يا اونا از مانيستن يا ما از اونها نيستيم
خارج از اين دو حالت نيست
.
..
...
تو يه عروسي بوديم
مهمون بودم و زياد نمي شناختم بقيه رو
راستي من الان سه روزه كه تهرانم
خلاصه آقا ...نشسته بودم كه يكي اومد تو...در همون نگاه اول ...فهميدم از ماست
.
نشست و هي چشمش اين ور اون ورو مي پاييد
تا حدي تابلو كرد كه
يكي از بچه ها اومد و بهم گفت :بيچاره تو خط كيره كه من باهاش بحث كردم كه اون جاي خود داره
.
.
.
ولي راست مي گفتن انگاري اصلا نه آدم ديده ...نه مرد هيكلي ديده ...هيچي نديده
...خلاصه آقا بعد مدتي يكي از پسرايي كه خودم خوب مي شناسم
اومد كنار گفت اين مردك اصلا معلوم نيست كيه
و
ديگه اينكه تا حالا به پنج نفر از بزرگاي جمع ...تلفن داده ....
خيلي ناراحت شدم ...خيلي خيلي
و اونجارو ترك كردم ....موقع برگشن يعني بيست دقيقه بعد
اونجا نبود پرسيدم
گفتن
بيرونش كرديم
چرا؟
به چه بهايي؟
اونجا بود كه فهميدم
از ما نبوده
بلكه
از ماست كه بر ماست
كمي خودمون جمع كنيم....كمي باور كنيم كه هر چند ما خودمون ميگيم كه "ما عادي هستيم" ولي
با رفتار هاي پر خطر آبروي هر چي همجنسگراست رو نبريم
طعمه نشيم...نمي خوام اعدام بشيم
نمي خوام شلاق بخوريم
نمي خوام مارك بزنن رو ما ...حتي رو خودت تو
به خدا سخت نيست
ايران اروپا نيست
نويسنده هاي بزرگي تو همين مملكت كه مارك روشنفكر بودن رو اسمشون مي درخشه
از ما به عنوان كوني و ابنه اي و نمي دونم چي چي اسم ميبرن
نگين كه چرا من دارم اين حرف هارو ميزنم ....چون نمي خوام خود سانسوري كنم ...و يا همون خود فريبي
اين ديد جامعه ماست نسبت به ما
كمي جمع كنيم....كمي كنترل كنيم

حيف حيف به اون دلهاي پاك ...تن هاي ناز ....چشم هاي معصوم
حيف



Sunday, October 21, 2007

To be GAY and DNA


DNA


تقریبا همه کسانی که آشنایی مقدماتی با زیست‌شناسی دارند ، نام جیمز واتسون را شنیده‌اند ، چرا که او دانشمندی است که پیشگام شناسایی DNA شد و به همین خاطر جایزه نوبل به وی اهدا شد.

خبر اظهار نظرهای جنجالی واتسون در هفته گذشته را شاید بعضی از شما خوانده باشید. از زمانی که واتسون ، هفته گذشته در مصاحبه با یک روزنامه انگلیسی اظهار نظرهایی نامعقول کرده بوده ، مورد اننقادهای بسیاری قرار گرفته است.
او در مصاحبه با روزنامه ساندی تایمز گفته بود که «دورنمای آفریقا ذاتا تاریک است» چرا که « سیاست اجتماعی کنونی ما بر پایه این حقیقت استوار شده است که هوش آنها به اندازه هوش ما است ، در حالی که آزمایش‌ها چنین چیزی را تأیید نمیِ‌کنند.»

او افزود که امیدوار است که که همه یکسان باشند ولی «کسانی که با کارمندان سیاه‌پوست سر و کار دارند ، می‌دانند که چنین چیزی درست نیست.»

واتسون در سال 1928 در شیکاگو به دنیا آمد و در 15 سالگی به دانشگاه رفت. او در 19 سالگی فارغ‌التحصیل رشته جانورشناسی شد و در 22 سالگی دکترا گرفت. ابتدا به پرنده‌شناسی علاقمند شد ولی سپس به تحقیقات ژنتیکی و مطالعه روی ویروس‌ها و باکتری‌ها علاقمند شد. سرانجام او ترجیح داد که روی زیست‌شناسی مولکولی تحقیق کند.

در سال 1951 به آزمایشگاه کاوندیش دانشگاه کمبریج رفت ، جایی که با فرانسیس کریک -دانشمند دیگری که علایق علمی مشابه خودش داشت- دفتر مشترکی داشت.

او در مورد DNA کتاب‌های متعددی نوشت و به مدت 15 سال ، استاد میکروبیولوژی دانشگاه هاروارد شد. در سال 1976 استادی را رها کرد تا روی تحقیقات زیست‌شناسی مولکولی در آزمایشگاه Cold Spring Harbor تمرکز کند ، همان آزمایشگاهی که دیروز او را از مسئولیت‌های اجرایی ، معلق کرد.

در سال 1988 او رهبری پروژه جاه‌طلبانه ژنوم را به عهده گرفت ، پروژه سه میلیارد دلاری که هدف از آن نقشه برداری 100 هزار ژن انسان است. ولی در سال 1992 به دنبال اختلاف با یکی از سرمایه‌گذاران اصلی پروژه یعنی مؤسسه ملی علوم که رهبری‌اش را Bernadine Healy برعهده داشت ، این پروژه را رها کرد. علت اختلاف این بود که آنها می‌خواستند برای 347 ژن مرتبط با مغز انسان ، حق انحصاری برای خود قائل شوند. واتسون چنین چیزی را نپذیرفت و گفت که حق انحصاری قائل شدن و مالکیت قوانین طبیعت «دیوانگی» است.

گی‌ها را سقط کنید
در سال 1997 او در مصاحبه‌ای با یک روزنامه گفت به زنانی که بدانند ، جنین‌شان ژن همجنس‌خواهی دارد ، باید حق سقط جنین داده شود. به دنبال این اظهار نظر هم جنجالی دیگر برپا شد. کوشش واتسون برای سر و سامان دادن به اوضاع ، صرفا کارها را بدتر کرد. او در اظهار نظری برای تصحیح حرف‌هایش در آن مصاحبه گفت که سخنانش را به خاطر آن زده که می‌داند بیشتر زن‌ها دوست دارند مادربزرگ شوند و این یک حق طبيعي است

From:1pezeshk.com

جلق . masturbation . chaflama . otuz bir . inzilvana



مطلب جالبي بود گفتم شايد به دردتون بخوره واسه يك بار خوندن حداقل ميرزه

خود ارضايي با رسيدن به لحظه‌ي اوج لذت جنسي، ارگاسم، به پايان مي‌رسد.
بخشي از سير تربيت فرزندان، آموزش مسائل جنسي و فرآيندها و وقايع مرتبط با آن است. والدين با آموزش به موقع مسائل جنسي به فرزند مي‌توانند در شناخت او از بدن خود و رفع مشكلات احتمالي پيش آمده، بيشترين نقش را ايفا كنند.
متأسفانه در ايران با توجه به فضاي مذهبي و اعتقادي حاكم و قبيح دانستن طرح اين گونه مسائل، اقدامي براي آموزش جنسي به كودكان و نوجوانان انجام نمي‌شود. نتيجه‌ي اين امر چيزي جز به وجود آمدن سؤالات بي‌پاسخ و مشكلات عديده براي فرد در آينده نخواهد بود. يكي از اين مشكلات پديده‌اي به نام «خود ارضايي» (Masturbation) است.
«خود ارضايي» يا «اِستمنا» يا واژه‌ي قديمي آن «اونانيسم» (Onanism) به معني ارضاي ميل جنسي توسط خود فرد و از راه دست‌كاري آلت جنسي است. استمنا با رسيدن به لحظه‌ي اوج لذت جنسي (ارگاسم) به اتمام مي‌‌رسد. در جنس مذكر همراه با بيرون ريختن مايع مني و در جنس مؤنث همراه با سفتي عضلاني و لذت شديد در مهبل است.
خود ارضايي معمولاً با خيال‌بافي فرد همراه است و پيش از ازدواج يك امر طبيعي بوده و به دليل كمبود يا نبود رابطه‌ي جنسي نزد هردو جنس شايع است. زمان اولين خود ارضايي در افراد متفاوت است. به طوري كه در كودك دوساله نيز گزارش شده است. استمنا در مردان با محوريت تحريك آلت تناسلي و در زنان با محوريت تحريك كليتوريس (جزء شبه آلت تناسلي در بانوان كه باعث احساس ارگاسم مي‌شود) اتفاق مي‌افتد.
با توجه به مطالعات محققان غربي، بيش از 90% مردان و 80% زنان در طول عمر خود حداقل يك مرتبه خود ارضايي كرده‌اند. متأسفانه آماري براي ايران موجود نيست. اما آمار غیر رسمی از شیوع خود ارضایی 80% در بین پسران و 50% در بین دختران حکایت دارد

قصد از طرح اين موضوع فقط بررسي اين پديده‌ي رو به رشد است و به هيچ عنوان بر انجام يا عدم انجام آن تبليغ و توصيه نمي‌شود. با اين مقدمه به بررسي اين پديده مي‌پردازيم.
اعتياد به خود ارضايي و مراحل آن:
اسپرم توليدي در بيضه‌ي آقايان پس از اتمام تاريخ مصرف و عدم جفت‌گيري بايد تخليه شود. بنابراين بدن سيكل طبيعي تخليه اسپرم را برنامه‌ريزي مي‌كند كه مي‌توان آن را نوعي خود ارضايي به شمار آورد؛ با اين تفاوت كه خودكار و از سوي بدن انجام مي‌شود. معمولآً تخليه‌ي اسپرم در مردان بيشتر هنگام خواب يا ادرار كردن صورت مي‌گيرد.
در بانوان اسپرمي توليد نمي‌شود؛ بلكه در اثر تحريكات و به هر دليل، خون مرتباً به جهاز جنسي آن‌ها هجوم مي‌آورد و فرد را در حالت آمادگي براي برقراري رابطه‌ي جنسي قرار مي‌دهد و در همين زمان ترشحات جنسي در دستگاه تناسلي فرد توليد مي‌شوند كه نياز به تخليه دارند. براي تخليه‌ي اين مواد، بانوان از عروق خوني و عادت ماهيانه‌ي خود كمك مي‌گيرند.
خود ارضايي در صورتي كه به صورت عادي و برنامه‌ريزي شده توسط بدن انجام گيرد، مشكل خاصي براي فرد به وجود نمي‌آورد. حال اگر اين سيكل طبيعي توسط فرد بر هم خورد و به صورت بيمار گونه و اعتياد ظاهر شود، عوارض بسياري براي آن شخص ايجاد مي‌كند كه در حالت غيراعتيادي بروز نمي‌يابد. ابتدا به مراحل اعتياد به خود ارضايي و عوارض آن مي‌پردازيم:


1- مرحله‌ي مشكل‌ساز (Problematic): در افرادي بروز مي‌كند كه روزانه دو بار استمنا مي‌كنند. عوارض آن عبارتند از:
الف) خستگي و كوفتگي

ب) عدم تمركز حواس

پ) ضعف حافظه

ت) استرس و اضطراب
2- مرحله‌ي گرفتاري شديد (Severe): در افرادي كه در روز سه تا چهار بار استمنا مي‌كنند پديدار مي‌شود. عوارض آن عبارتند از:
الف) خستگي و كوفتگي

ب) تغييرات سريع خلقي

ج) حساسيت بيش از حد و زود رنجي

د) كمردرد

ه) نازك شدن موها (به دليل برهم خوردن نظم هورموني)

و) ناتواني جنسي زودرس در جواني

ي) بي‌خوابي، بدخوابي و مشكلات مشابه آن‌ها
3- مرحله‌ي گرفتاري بسيار شديد (Addictive): در اين حالت فرد روزانه حتي پنج بار استمنا مي‌كند كه عوارض بسيار شديدتري در او ظهور مي‌يابد:
الف) خستگي و كوفتگي

ب) ريزش شديد موها

ج) تار شدن ديد چشم‌ها

د) وِز وِز گوش

ه) انزال زودرس و غيرارادي و خروج مني به صورت قطره قطره

و) درد كشاله‌ي ران و ناحيه‌ي تناسلي

ي) دردهاي قولنجي در ناحيه‌ي لگن و استخوان دنبالچه


بررسي ديگر عوارض:
1- آسيب پروستات: استمنا به شكل صحيح و غير اعتيادگونه در تقويت پروستات و جلوگيري از ابتلأ به سرطان پروستات كمك فراواني مي‌كند. اما اگر به صورت مكرر و اعتياد گونه انجام شود، باعث تقويت احتمال ابتلأ به سرطان پروستات مي‌شود.
2- خستگي و كوفتگي مفرط: به دليل انرژي‌بر بودن اعمال جنسي كه خود ارضايي را نيز شامل مي‌شود، موجب كمبود انرژي و تخليه‌ي ذخاير گليكوژن (نوعي قند كه براي تأمين انرژي سلول‌هاي عضلاني لازم است) مي‌گردد، در نتيجه خستگي و كوفتگي مفرط روي مي‌دهد.

3- گرفتگي عضلاني: براي رسيدن به حالت اوج لذت جنسي يا ارگاسم، عضلات بدن و دستگاه تناسلي چه در مردان براي تخليه‌ي اسپرم و چه در زنان براي پمپاژ خون به ناحيه‌ي تناسلي منقبض مي‌شوند. در استمنا اعتياد گونه و زياده از حد، عضلات هميشه در حال انقباض و گرفتگي هستند.
4- آسيب و سكته‌ي مغزي: به دليل هجوم خون به آلت تناسلي در آقايان و دستگاه تناسلي در بانوان و نرسيدن خون و در پي آن كمبود اكسيژن و غذا در مغز، احتمال سكته‌ي مغزي بسيار زياد است. به همين دليل توصيه مي‌شود حتي المقدور خود ارضايي به حالت دراز كشيده و خوابيده انجام شود تا خون كافي به مغز برسد.
5- بروز انواع سرطان‌ها: در جنس مذكر علاوه بر سرطان پروستات كه ناشي از حالت اعتياد گونه‌ي خود ارضايي است سرطان هاي ديگري همچون سرطان آلت تناسلي (Penis Cancer) و سرطان بيضه (Testis Cancer) نيز مشاهده مي‌شود. در جنس مونث سرطان مهبل و مخاط مهبل (Vagina Cancer) و سرطان كليتوريس (Clitoris Cancer) بروز پيدا مي‌كند. كاملاً مشخص است كه بروز اين سرطان‌ها به دليل كار كرد بيش از اندازه‌ي عضو تناسلي بوده و در سير طبيعي بدن به ندرت همچنين بيماري‌هايي ديده مي‌شود.
6- آسيب روحي- رواني: بيشترين آسيب و عارضه‌ي خود ارضايي آسيب روحي و رواني‌اي است كه به خود فرد وارد مي‌شود. مهمترين اين عوارض افسردگي و احساس گناه پس از خود ارضايي است. ضعف حافظه و حواس‏پرتي، اضطراب، منزوي شدن و گوشه‌گيري، بي‌‏نشاطي و لذت نبردن از زندگي، پرخاش‌گري، بداخلاقي و تندخويي، كسالت دائمي و ضعف اراده، احساس حقارت و عدم اعتماد به نفس از ديگر عوارض روحي- رواني اين امر هستند.
7- عوارض اجتماعي: ناسازگاري خانوادگي، بي‌ميل شدن به همسر و ازدواج، ناتواني در ارتباط با جنس مخالف و همسر(استمنا بعد از ازدواج) احساس طرد شدن و از بين رفتن عزّت، پاكي، شرافت و جايگاه اجتماعي، دير ازدواج كردن و لذت نبردن از زندگي مشترك از آسيب هاي اجتماعي خود ارضايي هستند. ‏


خود ارضايي آلت‌محور در آقايان
لازم به ذكر است كه عوارض زير به هيچ عنوان ارتباطي با خود ارضايي ندارد:
1- سياهي دور چشم: به دليل عوارض ژنتيكي و فقر آهن در بدن ظاهر مي‌شود.
2- عقيم شدن: بر اثر عوامل بيماري‌زا، عوامل محيطي و عوارض ژنتيكي ايجاد مي‌شود.

3- كوچك شدن و تنبلي بيضه‌ها: بيضه‌ها براي ساخت اسپرم مرتباً در حال حركت براي به دست آوردن دماي مناسب هستند كه گاهي به درون بدن كشيده مي‌شوند و به اشتباه كوچك شدن آن‌ها دانسته مي‌شود. خود ارضايي همچنين موجب به كار افتادن بيضه ها و فعاليت آن‌ها مي‌شود كه ارتباطي با تنبلي و كوچك شدن آن‌ها ندارد.

4- نابينايي، ناشنوايي و از بين رفتن سيستم عصبي در اثر كمبود مني: مايع مني از سلول اسپرم و مايعات غدد ضميمه دستگاه تناسلي (مانند غده‌ي پروستات در انسان و غدد وِزيكولي در نشخواركنندگان) تشكيل شده است. نقش مايعات غدد ضميمه جنسي ابتدا خنثي كردن محيط اسيدي مجراي خروج اسپرم و سپس تغذيه‌ي خود اسپرم است.
اسپرم در بخش انتهايي مسير خروج خود از بدن با مجراي خروج ادرار در آلت تناسلي هم مسير مي‌شود و چون ادرار اسيدي است، پس مايعات غدد ضميمه جنسي مي‌توانند اين محيط اسيدي را با قليايي بودن خود، خنثي كرده و مسير مناسبي براي عبور و خروج اسپرم فراهم كنند. اين وظيفه در انسان بيشتر بر عهده‌ي مايعات قليايي توليد شده از غده‌ي پروستات است.
مايعات غدد ضميمه سرشار از قند فروكتوز هستند كه براي تغذيه‌ي خود اسپرم در نظر گرفته شده است و به هيچ وجه براي تغذيه و انرژي‌زايي ديگر عناصر و ارگان هاي بدن كافي نيستند، بنابراين نابينايي، ناشنوايي و ديگر عوارض عصبي و غيرعصبي نسبت داده شده به نبود يا كمبود اسپرم براي توليد انرژي صحيح نيست.


ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه جذب اسپرم تبعات و هزينه‌هايي براي بدن دارد كه از آن جمله مي‌توان به گرماي اضافي توليد شده در اثر جذب اسپرم از عروق بيضه اشاره كرد كه با گذشت زمان مانع از توليد اسپرم سالم در بيضه‌ي فرد مي‌شود و در افرادي كه عمل وازكتومي (بستن لوله هاي منتقل كننده‌ي اسپرم براي جلوگيري از بارداري) را انجام داده‌اند، اين عارضه بيشتر مشاهده مي‌شود.
خود ارضايي مزايايي هم دارد:
خود ارضايي مانند هر پديده‌ي ديگر جهان طبيعت داراي سود و زيان است. اينكه ما فقط معايب آن را ببينيم، امري خارج از انصاف است. در اين بخش به پاره‌اي از مزاياي خود ارضايي به طور خلاصه اشاره مي‌كنيم:
1- بزرگ‌ترين مزيت خود ارضايي اين است كه مانع از برقراري يك رابطه‌ي پرخطر جنسي از طرف شخص مي‌شود.
2- به ثبات در رابطه‌ي جنسي و شناخت ميزان پايداري در وضعيت هاي مختلف جنسي كمك مي‌كند.

3- شناخت بيشتر بدن، دستگاه تناسلي و لحظه‌ي اوج لذت جنسي (ارگاسم) و كنترل اين لحظه.

4- اطلاع يافتن از ميزان تقاضاي جنسي از شريك خود و نحوه‌ي برخود با او هنگام برقراري رابطه.

5- آشنايي با سيكل جنسي بدن خود و مواقع تقاضا براي انجام عمل جنسي و تحت اختيار گرفتن شرايط بدني.

6- آموزش از تخيلات جنسي خود در هنگام خود ارضايي و رفتارسازي جديد از آن‌ها در واقعيت و هنگام برقراري رابطه.

7- مواجهه با مشكلات و موانع جنسي خود و شناخت و تلاش براي رفع آن‌ها.

8- طراوت و لطافت آلت تناسلي براي فرد بسيار مهم است؛ خصوصاً در زنان بدون همسر و مطلقه. اين طراوت مي‌تواند با انجام خود ارضايي معقول و كنترل شده بازسازي گردد.

9- خود ارضايي اين امكان را به فرد مي‌دهد كه بدون نگراني از بيماري ها يا مرزهاي موجود در روابط جنسي، خود را به مرز تخليه برساند.

10- خود ارضايي باعث كاهش فشارهاي دوره‌ي عادت ماهيانه در زنان مي‌شود.

11- ايجاد آرامش و فراهم كردن خوابي راحت و عميق براي فرد. به دليل كاهش فشار خون در اثر هجوم خون به جهاز تناسلي. البته همچنين حالتي در رابطه‌ي جنسي عادي هم به وقوع مي‌پيوندد.

12- تخليه‌ي فشارهاي منفي كه در طول روز به سراغ فرد مي‌آيند. با انجام خود ارضايي بسياري از اين فشارها تخليه مي‌شوند.

13- خود ارضايي بسيار سريع تر از رابطه عادي فرد را از فشار جنسي رها مي‌كند.

14- استمنا كمتر از يك رابطه‌ي جنسي، انرژي و زمان صرف مي‌كند و فضا و احتياجات آن بسيار در دسترس و قابل تهيه است. . .
و تعدادي از موارد ديگر كه با توجه به شرايط بدني، رواني و اجتماعي فرد مي‌توانند براي او از مزاياي اين امر محسوب گردند.


خود ارضايي از ديد مذاهب و اديان:
يهوديت: خود ارضايي در يهوديت به طور كامل منع نمي‌شود و عملي توأم با سلامتي و نشاط‌آوري تلقي مي‌گردد؛ اما در برخي شاخه‌هاي آن خود ارضايي جنس مذكر ممنوع است.
اسلام: در اسلام استمنا حرام است و اكثر فقها آن را گناه كبيره به شمار مي‌آورند. همچنين اگر مسلمان روزه‌دار استمنا كند، روزه‌اش باطل و كفاره‌ي جمع بر او واجب مي‌شود. پس از استمنا غسل بر مسلمان واجب مي‌شود (غسل جنابت) و در صورت عدم انجام غسل، عبادت او پذيرفته نمي‌شود. برخي فقها مانند آيت‌الله لنكراني، خود ارضايي را در صورتي كه براي آزمايش پيش از ازدواج نياز به اسپرم وجود داشته باشد و از راه ديگري نتوان اسپرم‌گيري كرد، بلامانع مي‌دانند.
ديدگاه اهل سنت: اهل سنت نظرات متفاوتي را درمورد خود ارضايي دارند. برخي آن را در تمام اشكال و موارد حرام مي‌دانند، برخي در مواردي آن را مجاز مي‌شمارند و برخي آن را مكروه مي‌دانند.
ديدگاه شيعيان: از نظر شيعيان خود ارضايي به طور كامل و در تمام اشكال آن حرام مي‌باشد.
مسيحيت: كاتوليك‌ها در پاره‌اي موارد همانند خود ارضايي براي شناخت بدن و احساسات جنسي آن را مجاز مي‌شمارند. به عقيده‌ي پروتستان ها، خود ارضايي يك سير طبيعي از سيكل جنسي افراد است و اين امر مانع از روابط جنسي غيرمجاز مانند همجنس‌بازي مي‌شود.
تائويسم: يك آيين قديمي چيني است كه نويد بخش زندگي طولاني است. در اين آيين مردان از خود ارضايي منع شده‌ند. زيرا با اعتقاد به منابع انرژي در شكم تحتاني، استمنا بدن را از انرژي تخليه و مانع ادامه‌ي حيات هارمونيك كه به آن نويد داده شده، مي‌شود. همچنين اعتقاد بر اين است كه خود ارضايي زنان باعث كاهش طول عمر و امراض لاعلاج در آنان مي‌شود.


نكات و روش هاي تخفيف و درمان خود ارضايي:
سه نكته‌ي مهم مشترك براي تخفيف و درمان ميان همه‌ي امراض و عادات وجود دارد:
يك- در درمان هر بيماري يا ترك هر عادت، مهم‌ترين قسمت عزم و اراده‌ي فرد براي درمان و ترك عادت است.
دو- عدم يأس و نااميدي براي ترك و ايمان به درمان‌پذيري.

سه- در نظر گرفتن زمان براي ترك و درمان.
براي ترك يا تخفيف استمنا راه هاي متعددي وجود دارد كه به مهم‌ترين آنها اشاره مي‌شود. بايد توجه داشت كه راه‌هاي موجود در همه‌ي افراد مؤثر نيستند و همانند حساسيت‌هاي مختلف كه در هر فرد متفاوت عمل مي‌كنند، شخص بايد با شناخت و در نظر گرفتن شرايط خود اقدام به ترك يا كاهش اين امر كند.
1- تلقين به شخص كمك مي‌كند تا اراده‌ي خود را تقويت كند و به خود بگويد كه مي‌تواند استمنا را كنار بگذارد.
2- افزايش فواصل زماني خود ارضايي. براي مثال از روزي دو مرتبه به روزي يك مرتبه و ...

3- عدم مشاهده‌ي مناظر شهوت‌انگيز از جمله فيلم، عكس و پوستر، همچنين نوشته‌ها، داستان‌ها و. . .

4- اسلام ازدواج را براي جلوگيري از روابط جنسي خارج از محدوده‌ي زناشويي توصيه مي‌كند. اما در شرايط امروز كه ازدواج كاري بس مشكل شده است، برخي ازدواج موقت را پيشنهاد كرده‌اند كه خود جاي بحث دارد.

5- منحرف كردن فكر در صورتي كه تحريكي براي خود ارضايي اتفاق افتاد.

6- دوري از خيال‌پردازي و سرگرم بودن به كارهاي مفيد مانند مطالعه، ورزش و ...

7- تنهايي، كليد اقدام به استمنا است.

8- بهتر است براي استحمام و شستشوي بدن به خصوص جهاز تناسلي، از وسايل نرم مانند ابر استفاده نشود و هر چه زودتر كار استحمام را به پايان رساند. عدم مشاهده‌ي بدن عريان نيز از بروز تحريك جلوگيري مي‌كند.

9- پوشيدن البسه‌ي تنگ و چسبان عامل تحريكي مناسبي براي استمنا است. لباس تنگ با مالش عضو جنسي شرايط را براي خود ارضايي فراهم مي‌كند.

10- تخليه مثانه قبل از خواب

11- شستشوي دستگاه تناسلي با آب سرد پس از ادرار كردن كمك مؤثري در رفع و عدم تحريك آن مي‌كند.

12- پر نكردن شكم پيش از خواب با غذاي سنگين

13- اجتناب از خوردن غذاهاي محرك مانند فلفل، پياز، خرما، ادويه جات، گوشت قرمز و غذاهاي پرچرب

14- در نوشيدن مايعات خصوصاً در هنگام خواب افراط نشود، همچنين از مصرف الكل پرهيز شود.

15- و در انتها تحليل شرايطي كه فرد را وادار به خود ارضايي مي‌كند، مي‌تواند نقش مهمي را در يافتن راهي براي چگونگي ترك يا تخفيف آن ايفا كند وباز هم تاکید می کنم که خود ارشایی در شرایط کنترل شده و به میزان نیاز بدن نه تنها مضر نیست بلکه فوایدی هم دارد ولی با این حال بهترین روش مقاربت با جنس مخالف یعنی ازدواج است
موفق باشی


Thursday, October 18, 2007

A littile gayman

مثل خواب يادم مي ياد اون روزها
كه شايد اول ابتدايي بودم ...شايد هم نبودم
نمي تونم بگم كه
دختر
دوست نداشتم
ولي
پسر رو بيشتر دوست داشتم
.
.
.
اون موقع كانون مي رفتم
يه پسري بود كه حداقل از من
چهار سال بزرگتر بود
و فوتبال دستي و يا تنيس بازي مي كرد
صورت سفيد
اندام باريك
دستهاي نرم...البته هيچ وقت دستاشو لمس نكردم...ولي اون طوري بود
لب هاي قرمز نازك
و گونه هاي خيلي ريز با دوتا چاله كوچولو پاي لپ اش
هميشه مي رفتم بازي شو ببينم....
و
مي ديدم

مي گفتم خدايا ..چقدر خوشگل ه
ميشه ببوسمش
ميشه نازش كنم
ولي مي دونستم كه نميشه
و هميشه به ياد خنده هاش
مي خنديدم و مي خندم
راستي الان خوب مي شناسمش
ولي نه همجنسگراست و نه از جنس ما و يك دونه دختر تپل و مپل داره....ولي خوب
حداقل به اين مي نازم كه يه روز دوستش داشتم

راستي اون پرنده پنج ساله ما به كل داره ميره كه از يادم بره ولي هر از گاهي آزار ميده ممنون از اينكه با ميل هاتون كمكم كردين

عكس تزئيني هست

Friday, October 12, 2007

من مثل شما نيستم ديگه


الان سه روز ميشه كه ديگه نيست


كه ديگه نيست


اينم اول كار كه اين پست رو با گريه كردن مي نويسم


اگه اشتباه تايپ كنم ديگه درستش نمي كنم


بذار غلط بمونه


بزار نمونه


..


.


تو رو خدا يكي به كيوان عزيز بگه


آخه كيوان عزيزت از پيشت بره ...عزيزت ديگه نباشه


عزيزي كه 5 سال با هم بودين


حتي مي دونستي آب دهنش چه طعمي ميده


ديگه نيست


شاد مينويسي


گريه نمي كني


زجه نمي كني


غمگين نميشي


نمي گي


آخه دلم داره كم كم مي ميره


نمي گي آخه نا انصاف دلتنگ صدات شدم


نمي گي


بوي تنت هنوز تو رختخوابم ه


آخه نمي گي


من نگرانتم


آخه نمي گي اين بيچاره آب و دونش منم


كجايي الان


چي كار داري مي كني


من بگم كجام


من الان كنار دريام اونجا اون شب يادته سردت بود تو چادر گفتي از كف چادر سرما مياد ..مي خوام تا صبح روت بخوابم


من بگم كجام


من الان باهات تو كنار جاده رضوانشهر هستم


من بگم كجام


من الان تو هفته پيشم كه با هم همين جا خوابيده بوديم


من بگم كجام


من الان تو رودخونه يخ بسته اي هستم كه وسط زمستون عين ديوونه ها ازش گذشتيم


من بگم كجام


من الا ته دلم نيشستم مي گم خدا


آخه چرا من... ميگم آخه خدا ..مگه نمي دونه من الان دارم گريه مي كنم


راستي بهش بگين اون شراب تا وقتي نياد باهامه ...نيگرش ميدارم تا بياد


اينم بگين كه دارم كم كم زود زود ديوونه ميشم


ولي آخه شما كه نمي شناسين


من ميشناسم


اونقده ناز ...كاش باز ناز كنه


كاش خواب باشه اينها


كيوان حالا غمگين مينويسي يا نه باز .....5 سال عشقم رفت


عزيزان نمي تونم ادامه بدم...بغض بي صدا گريه كردن داره خفم مي كنه


مي خواين نظر بدين بدين


نخواين هم نخواستين


من ...مي نويسم


حالا فهميدين چرا


من مثل شما نيستم




خدايا تمامم كن ....به خاطر خودم تمامم كن


Wednesday, October 10, 2007

نيم نگاهي - last part


با اينكه پرنده ناز و خوشگلم رو آزرده بودم.
.
.
.
رفتم تو شهر

از هر نگاهي سراغ "نيم نگاهي" را گرفتم
هر كس به ميل خود
نگاهي را معرفي مي كرد
.
.
.
پرنده كوچك ناز من هم هر از گاهي پروازي مي كرد
كم كم دور تراز ور دل ما مي پريد
كم كم مي رفت تا شايد نيم نگاهي پيدا كند

عزيزان ميان كلام اين قضيه مال خيلي وقت پيش ولي همين الان و امروز يك اتفاق بدي افتاد كه چون بايد قسمت دوم مينوشتم از اون قضيه مي گذرم ...نه كلا... ولي روز آينده قضيه رو ميگم الان فقط اينو بگم دارم
ميميرم
..كاش بميرم

نيم نگاهي يافتم
و
با فرياد
بسويش دويدم
مگرا
پرنده نازم كجاست
آن كه دلم بازيچه عشوه هايش بود كجاست

صاحب نيم نگاه را يافتم و فهماندم كه از يك نگاهيم

و با هم لانه اي خواهيم ساخت تا رنگين كمان

و با هم لب خواهيم زذ عشق را

دو سه روزي با هم بوديم

پرنده را ديگر فرصتي نمانده بود

صاحب نيم نگاه فهماند به من كه فقط با من از يك نگاه نيست

با همه نگاه ها
نيم نگاه است

لغزيده بود دل
و
نيم نگاه هم رفته بود
و
دل تنها
لانه تنها تر
و
پرنده كوچك را من خود

به نيم نگاه شناساندم

و شكست دلش
اما مرا تنها نگذاشت

.
.
.
معذرت وضعيتم طوري نبود كه بتونم خوب قلم بزنم فردا ...پس فردا مي گم چي شده تو رو جون دوست پسر هاتون نظر بدين تنهام مي زارين من واس شما مينويسم

Monday, October 8, 2007

نيم نگاهي - part 1


دلت گرفته
آسمان ابري و بر بالاي سرت با غضب نگاهت مي كند
آماده ان است كه بشنود آن حرف را
تا پلاسش را جمع كند و برود ...؟

پاهايت در آغوش گرفته اي تا حتي عقربه زجرآور ساعت زندگي هم حست نكند

زانوهايت بوي "نا" و تنهايي مي دهند
چشمانت ياراي تعقيب پرندگان "شاد" را ندارند

اشك ها در صف ايستاده اند تا حتي زجه اي هر چند كوچك بشنوند تا فرو ريزند

يادت مي آيد آن قيافه شيطاني و آرام كه با ....نه...نيم نگاهي هم نياز نبود
بدون هيچ علامتي آتش شهوت درونت شعله ور ساخت

يادت افتاد آن روزي كه قول دادي براي آخرين بار به دلت ...كه ديگر او را نخواهي شكست
پس....! دروغ مي گفتي؟
نمي دانم و نمي توانم حتي در اوج خواستن بدانم

دلت را باختي ...با حتي نبودن نيم نگاهي ...اين هم نوعي ديوانگي ست
ساعت ها ...روزها ...و خاك به خاك شهر را دنبالش گشتي تا شايد
اين بار

نيم نگاهي

بلكه

روا دارد

گشتي بدنبالش
و
پرواز پرنده اي كه روزي نديدنش برايت "مرگ" بود "هيچ"
پرواز پررنده اي كه روزگاري در قفس او تا صبح ها خوابيده بودي
پرواز پرنده اي كه روزگاري ناز كردن خودش را هم حسودي مي كردي

حال نيست حتي نيم نگاهي

ولي باخته اي خود را

پرنده ات را آزردي

تو بد كردي
تو .....بد.....كردي

تو بخشودني نيستي و نخواهي بود


Sunday, October 7, 2007

گفتم كه تنهام نميزاره

مونده بودم كه امشب تنهام
ديگه نيست كه بياد جلو لب بده بعد بد جنس بازي در بياره
تو وسط كار لب هاشرو بكش و يه سئوال نا مربوط بكنه يا بگه
خوب بسه بخوابيم
بعد من بگم آره بخوابيم اون بگه
مي بينم زير سرت بلند شده
.
.
يا ديگه نيست كه محكم گازم بگيره و من هم در اوج درد لذت ببرم
با اين افكارات منفجر كننده
.
.
.
رفتم به رختخوابم بخوابم كه ديدم اونجاست
اصلا باورم نشد
اون هم اصلا
حرفي نزد
فقط پشتشو كرد به من و
من هم آروم گريه مي كردم
تو خودم ولي
يهو يكه خوردم
آخه قبلا هر وقت گريه مي كردم
اول با دستش مي زد بهم يعني تموم كن و ....؟
ولي اين بار اصلا انگار نه انگار .....! جالب بود
نازش كردم باز مثله هميشه
نمي دونم
ولي حرفي نميزد
منم زياد اجباري نمي ديدم
كم كم با صداي بلند گريه مي كردم
و
به خودم مي گفتم با همون تن صدا كه بايد
باور كني كه رفته
و
متكا نمي تونه جاي اون رو بگيره
و
همون طوري خوابيده بودم
بهش بگين حسودشم

من يك همجسگرا هستم

Saturday, October 6, 2007

براي هم سر سفره افطار دعا كنيم






من يك همجنسگرا هستم

قلبم با اوست


تنها نشسته بودم تلفنم زنگ زد
برداشتم خودش بود ولي با شماره اي ديگه اي تماس مي گرفت
صداش ناراحت بود
گفتم كجايي ..گفت اومدم پيشت ...مهمون نمي خوايي
خيلي شوكه شده بودم
.
.
.
.
منتظر بودم تو خونه كه اومد
تو دم در همديگرو خيلي سخت بغل كرديم
اومد تو...نشست
هر اومدنش تازگي داره
و هر رفتنش غم و اندوه
تنش هميشه بوي تازگي ميده
هر بار ازش يك چيز تازه تر كشف مي كنم
هر بار ازش چيزاي تازه مي فهمم
آخه .....دوستم داره
اونم از نوع خيلي زياد
شب باز با هم بوديم
مثل هميشه يك سافت سكس معمولي
آخه من باهاش تا حالا هارد نداشتم
.
.
.
و امروز رفت
رفت كه بره
رفت كه باز تنها بشم
رفت كه دوباره ..... دوباره هارو تكرار كنم
رفت كه كساي ديگه نيگاش كنن
آخه اون ماله منه
اون با من
اون عشقمه....اون رفت
ولي برميگرده

من يك همجنسگرا هستم

Sunday, September 16, 2007

من يك ضعيف هستم


الان با هم هستيم ..آره گفته بودم هر از گاهي مي ياد و من رو خوشحال مي كنه ولي معمولا اين خوشحالي بيش از چهل و هشت ساعت دووم نمي ياره .....شايد فهميده اونقد دوستش دارم كه خيلي راحت مي تونه نسبت به كارهايي كه از طرف اون انجام ميشه و ناراحتم مي كنه چشم ببنده
مي خواد يه جوارايي بهم بفهمونه كه آره .... ضعيفم ...آره خوب ضعيفم...
اگه نبودم واسش دلم تنگ نمي شد
اگه نبودم واسش گريه نمي كردم
آره ضعيفم
اگه نبودم تحمل دوري شو داشتم
اگه نبودم تيغ نميزدم
اگه نبودم بارها نمي مردم
آره ضعيفم
اگه نبودم منتش رو نمي كشيدم
اگه نبودم خراب دوست و دشمن نميشدم
آره ضعيفم
آره بدم
آره كهنه ام
آره مرده ام
آره رفتني ام
آره آره آره آره
بهش بگين ضعيفم
بهم ميگه بيا قرار بزاريم با هم حرف نزنيم
ببينيم كدوممون زود تر خواهش مي كنه واسه حرف زدن
آره ضعيفم
آره خيلي خرابشم
مي تونه از من هر كاري بخواد
ولي
من چي؟
شايد تصورش هم تلخ باشه ولي
با منت با هام سكس مي كنه
حتما بايد يه چند دقيقه بميرم زنده بشم بعدا
بهش بگين ضعيفه
بهم بگين ضعيفم
كاش مي مردم
كاش جسارت صادق هدايت رو داشتم
كاش شهامت تنها موند رو داشت
با خودم
مي گفتم اون روز
اين وبلاگ با من به آخر نمي رسه
يه روز به يكي از شما ها يه ميل مي رسه
با يوزر و پسورد كه ميگه من ديگه نيستم
ميگه نمي خوام
نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام نمي خوام
به خدا به عيسي به مسيح به بودا به هيچي قسم .
دارم تموم مي شم
بهش بگين بخدا آدمم
دل دارم
چيكار كنم
بايد بريد ...ورفت
بايد دل كند و رفت
بزار يكي رو پيدا كنه كه قوي باشه ...بزار ما نباشيم
بمير ..مرگ بر تو
بمير هزاران بار اين دل رو شكستي
خودت بر خودت آرزوي مرگ كن شايد اجابت شد ضعيف
..
تو مرده اي
تو زنده نيستي اين يادت باشه
..
اين بار هم تو بايد بري جلو باهاش حرف بزني
خر
باعث شرم هر چي همجنسگراست
تويي
بمير بمير بمير بمير بمير بمير بمير بمير
مرگ بر تو مبارك

من يك همجنسگرا هستم

Friday, September 14, 2007

باهمه چيت دوستت دارم Last part

برگشتم خونه اعصابم داغون بود فكرم چند راه رفت
يا مامانم اينا پول رو كم گذاشتن
يا من گمش كردم و
يا نه.....افشين ندزديده
ياافتاده تو خونه يه جايي
.
.
.
برگشتم خونه نبود
مامانم پرسيدم گفت پول درست بود
و
سر آخر به اين نتيجه رسيدم كه من
گم كردم پول رو
.
.
بعد از ظهر با عشقم بودم
دنيا تازه به كامم شيريني پيدا كرده بود كم كم افشين هم
داشت راه مي افتاد
تا حدي كه با هام عين يه پارتنر حال مي كرد حرف ميزد
هر هفته حداقل سه بار با هم سكس داشتيم ...حال مي كرديم و زندگي
....ديگه از سرماي وجودش رنج نمي بردم ....چون كه از سردي وجودش گرمي خاصي مي گرفتم
انگاري همون بود كه دنبالش بودم
دو سه ماهي گذشت و با هم فاب فاب شده بوديم
حداقل روزي يك بار بايد همديگرو مي ديديم
يه روز همين تابستون يعني دو ماه پيش يه سكس اساسي داشتيم با هم
آخه خانوادم رفته بودن يك روزه... مسافرت
خلاصه صبحش افشين رو از خواب بيدار كردم صبحونه حسابي ...حال ...دوش دو نفري
و يك سكس واقعا عالي
افشين اون روز رو رفت و فرداش
...تولد يكي از بچه هاي فاميل بود
شيك و پيك كردم كه با مامانم اينا كه برگشته بودن ..بريم تولد
قرار شده بود من دوربين ديجيتالم رو با خودم ببرم
زمين و زمان رو به هم زدم از دوربين اثري نبود
...آخر سر به مادرم گفتم ..اونم اظهار بي اطلاعي كرد
من دو سه سال قبل رفته بودم روسيه ...
حالا چرااينو گفتم ....و از سكه هاي روسي با خودم داشتم
و اونارو با سكه هاي ايراني تو يه جعبه كوچيك گذاشته بودم...بعضي وقتها واس تاكسي پول ور مي داشتم
نمي دونم چرا به اون جعبه هم نگاهي كردم
و ديدم از سكه هاي ايراني كم دارم
و از سكه هاي روسي هم هيچي نمونده
..
خلاصه گذشت
از افشين هم خبري نبود
و من هم نگران
هيچكي نميدونه كجاست
تصميم گرفتم برم دنبالش بگردم
كه خبر رسيد ...تو يكي از شهرهاي اطراف زنداني شده
با مامانش حرف كه مي زدم گفت نمي دونم چرا بردنش زندان
بعدش گفت كه مي ترسم به خاطر پولهاي خارجي باشه
گفته بود يك دوست هديه كرده
خلاصه قضيه رو شد واسم
دو هفته قبل افشين رو تو پارك ديدم و خيلي سرد بودم باهاش...بعد كلي بحث گفت كه دوربين رو به يه دوستش هديه كرده
نه بخاطر دوربين يا سكه ها ....نه.... بخاطر قلبي كه بهش هديه كرده بودم
از خودم بدم ميومد ...چرا باهاش سكس داشتم....حيف من نبود ...واقعا حيف من نبود
الان ديگه نمي گم با همه چيت مي خوامت و هيچ وقت خودم رو نمي بخشم كه بد شيكستم
و فهميدم هستن خيلي ها كه چقدر هم خوبي كني ..نمي فهمن

عزيز ممنونم كه اجازه دادي اين خاطره آموزنده و تلخ را با هم تجربه كنيمA=Sh

راستي عكس بالايي دستكاري شده ولي خوبه معلوم نيست زياد

خواستين يه نظر هم بدين ممنون
من يك همجنسگرا هستم


Thursday, September 13, 2007

با همه چيت دوستت دارم part 2



....اون روز تموم شد
و ديدم كه شايد تو بحث سكس وبدن حرفي نداره ولي نه ميدونه هارد چيه نه ميدونه سافت چيه حتي بلد نيست لب بگيره...ولي آره.... ولي.... دلم انگاري يه بار ديگه داشت مي افتاد ...تو چنگ يكي ديگه ...از اون روز رابطه من با اون كمي بيشتر شد ....و تا حدي كه تو پارك اكثرا با هم بوديم و بهش واسه سكس دو هزار تومن مي دادم...مي يومد مي رفت... ومن هم كم كم داشتم بهش سخت عادت مي كردم تا حدي كه با سن بالاها حال مي كردم و پول جمع مي كردم و واس خاطر اينكه اين افشين خان نياز به عمل جراحي داشت حدود صد هزار تومن پول بهش دادم كه عملش هم انجام شد ...با خونوادش هم ارتباط داشتم تلفني با مامانش و برادرش....
خلاصه با هم اخت شده بوديم خيلي شديديا شايد بهتر بگم اخت شده بودم ...بهش هميشه مي گفتم كه دوستت دارم و نازش رو مي كشم ...و بهش مي گفتم كه هر كاري هم بكني واس من همون افشين هستي و دوستت خواهم داشت.....
وقتي داشت اينهارو مي گفت چشاش هر لحظه امكان داشت لبريز بشن
...اونم كم كم شروع كرده بود وبه من اظهار علاقه مي كرد ...مي گفت كه اونم دوستم داره و اونم واس من مي ميره ...چقدر لذت بخش بود اون لحظات
شايد ساليان سال حسرت اين لحظات را مي خوردم
ولي...
گاهي هم مي ترسيدم...
يه روز كه با هم سكس داشتيم بعد سكس ..اومديم تا نوشيدني بخوريم ...بعد كلي گپ زدن ...با هم و يك لب گرفتن بسيط از خونه خارج شديم ...
مامانم بهم سفارش كرده بود كه قسط خونه رو هم ببرم بانك
...پول رو با دفترچه برداشتم و با افشين رفتيم بيرون .....تو راه افشين ازجدا شدم و قرار شد همديگرو بعد از ظهر تو پارك ببينيم....رسيدم دم در بانك و اونجا متوجه شدم كه از پول حدود سي و چهار تومن نيست...
و برگشتم خونه .....

من يك همجنسگراهستم

Tuesday, September 11, 2007

با همه چيت دوستت دارم part 1

ساعت چهار صبح بود شايد شش ساعت بود كه داشتيم با هم چت مي كرديم و بالاخره گفت باهات هستم تا هميشه ..نمي دونم باور نكردم ....و الان ميبينم درسته باهام نبود ولي هر چي باشه هنوز هم تلفني با هم هستيم...و ديگه اينكه پريروز هم بعد چهار سال هم ديگرو ديديم...و الان واس همين پست اس ام اس زدم و ازش اجازه گرفتم و گفت موردي نداره...توصيه مي كنم بخونين قسمت اولشه خاطره آموزنده اي هستش ...اسم ها رو خودم انتخاب مي كنم ...و مستقيم نقل قول مي كنم

هر روز مي رفتم پارك يه پسري بود كه مي گفتن پولي سكس مي كنه درسته آدم كاملا متفاوتي نسبت به شخصيت من بود سيگار مي كشيد حتي حشيشي مي زد و مي گفتن اگه بتونه دزدي هم مي كنه ولي خيلي تيپه درستي داشت ..هميشه دوروبرش مي پلكيدم از دور رفتارش رو كنترل مي كردم ...خلاصه بعد چند هفته قرار شد باهاش سكس داشته باشم..به يكي از بچه ها گفتم كه باهاش حرف بزنه و بگه كه من چهار تومن ميدم بهش ...اينم رفت...و البته گفتم اينم بگه كه الان پيشم چهار تومن دارم بيشتر هم بخواد هستم ولي الان نه ؟
خلاصه دوستم رفت و بهش گفت ...برگشت و به من هم خبر داد كه با چهار تومن راضي هستش...من هم خيلي خوشحال شدم ..اصلا هم باورم نمي شد ...
قد بلند
قيافه استخواني
لب قلوه
بدن سبزه و سفت
و خيلي خيلي كم مو
آره عزيز قرار شد ساعت نه خونه همون واسطه با هم باشيم ....من كليد داشتم رفتم منتظر موندم ...آقا افشين قصه ما بعد كمي تاخير رسيد ...خودش لخت شد رو شكم خوابيد بدون هيچ
حس و من هم شروع به سكس كردم ...اصلا فكرشم نمي كردم اينقدر سرد و بي احساس باشه
....

من يك همجنسگرا هستم


Tuesday, September 4, 2007

I am crazy

اولين نگاه يادمه
اون نگاهي هر لحظه افتادن و شكستنش عذاب ميده
اولين نگاه يادمه
هموني كه اوج احساس و گرمي يك وجود مشترك رو مي رسوند
اولين نگاه يادمه
اون نگاهي كه بارها شاهد چكيدن مرواريد اشك هاش بودم
اولين نگاه يادمه
همون نگاهي كه هميشه اولين نگاه واسم

چشاش....چشايي كه الان چندين سال هميشه نورش تو ذهنم ..باور اينكه روزي مي تونم بهش دست بزنم سخت بود
ولي
خدا خيلي خيلي بزرگ
نمي خوابيدم تا خوابيدنشو نيگا كنم
نمي خوردم تا خوردنشو نيگا كنم
.
.
خوب يادمه قرار شد از هم جدا شيم ولي تازه فهميديم محال
كاش ميشد كه بشه
كاش ميشد صبح تا شب باهاش باشم
كاش اون هم همجنسگرا بود
كاش مي تونست بفهمه
كاش هميشه مثل اون شب بود
ديد
ناراحتم دارم گريه مي كنم
آخه بهم گفته بود كه ديگه سكس نمي كنيم
آخه گفته بود اگه من دوستش دارم بدون سكس هم دوستش دارم
مي دوني چرا گريه ميكردم
يعني ...تو اين همه سال هنوز نميدونست كه واسه سكس نمي خوامش
آره
يهو ديدم اومد طرفم برگردوند منو
شروع كرد به لب خوردن
خودمو كشيدم كنار ولي ..با تمام وجودش داشت
حال ميكرد شايد مي خواست بگه
عزيز مي دونم دوستم داري
عزيزميدونم واس سكس نمي خواي منو
ولي
تا كي آخه من همجنسگرا نيستم
.
.
منم مي دونستم
ميخواد اونو بگه

الان دارم گريه ميكنم و بهش ميگم
هنوز اون نگاه يادمه
خدا اون روز رو نياره كه ناراحتي تو ببينم
گريه كردن باعث مي شه كيبرد رو تار ببينم
...عزيزم درد وبلات بجونم
هر از گاهي خون دماغ ميشي
هر چيه بياد رو تن من
هر از گاهي سرد ميشي ....مي دوني اون موقع ها مي ميرم
مي افتم از بالا مثل همين قطره اشك ها
مي دوني وقتي نگاه تلخ و سخت يك نفر رو تو وجودت احساس مي كنم
مي خوام اونو با اوج نفرت نگاهم خفش كنم
عزيزم بدون سكس كه سهل
بدون حتي تو هم دوستم نداشته باشي
اونقد پر عشق هستم كه بتون واس من و تو كاقي باشه
ديوونتم

من يك همجنسگرا هستم

Friday, August 31, 2007

There isnt any gay one


Please dont marry....به انگليسي گفت


بعد شش ماه جدايي اولين بار كه حرف زديم اينو بهم گفت ...بزا برگرديم عقب ..مخش خوب كار مي كرد..خيلي خيلي..نمي دونم چطوري فهميده بود كه همجنسگرا هستم...با هم هر از گاهي حرف مي زديم...درد و دل مي كرديم...كم كم داشت ازش خوشم ميومد..تا اينكه يه شب بهش گفتم ميخوام بدونم با هام مي خوابي ...گفت يعني چي؟ و چطوري ..گفتم با هم رو تخت باشيم همين...گفت ...آره ...ازم هفت سال كوچيكتر بود...ولي خيلي دوسش داشتم...خلاصه گفتم با هام مي خوابي گفت آره با هم سكس مي توني داشته باشي ...گفت تا چه حد...گفتم هارد مي خوام ...گفت نمي دونم...با اينكه من تا حالا هارد نداشتم ..نمي دونم چرا خواستم ازش ..شايد مي خواستم ببينم چقد جرات داره...جواب نداد تا اينكه من گوشي رو قطع كردم...و موند واسه شش ماه بعد كه باهاش تلفني حرف زدم و گفتم كه من كمي سختم و با من بودن خيلي سخت تر ...گفت موردي نداره مي خوام باهات باشم....گفت يه چيزي بگم قبول مي كني...گفتم آره ...گفت حتما ....گفتم بگو...گفت:ميشه هيچ وقت ازدواج نكني


موندم ...چي داره ميگه...گفت مي دونم همجنسگرا هستي ...من هم فكر مي كنم هستم


مي خوام با هام باشي....

گفتم مطمئني؟


كمي هم مي ترسيدم


بعدش...گفتم موردي نداره..اگه ببينم تو هميشه هستي...


ما از هم دور بوديم...و حدود دو ماه فقط تلفن و اينترنت بود


خلاصه تو اين مدت من واقعا مي موندم كه ما همو چقدر دوست داريم


يه روز هم رفتم ديدنش...تو پارك لبشو بوسيدم ..هوا هم سرد بود وبغلم نشسته بود


بعد كه من برگشتم ...تو راه يه اس ام اس اومد واسم كه نوشته بود كاش از سرما بلرزم ولي بغل تو باشم


...بعد مدتي كارش جور شد و مكان خالي پيدا كرديم شايد اگه بگم جزو بهترين شب ها و روز هاي سكس و عشقم بود كم گقتم


با هم بوديم...حدود هفتاد و دو ساعت ...فقط مي گفت بغلم باش...رفتيم حموم... من غذا مي پختم...همه چي....خوب يادمه ساعت سه نصف شب بيدارم كرد...نه با دستش...با لبش...شروع كرد به خوردن لبم...گريه كردم ولي نفهميد..الان هم دارم گريه مي كنم...و اون باز نمي فهمه....چون دو ماه بعد اون همه چي تموم شد ..همون آدمي كه زمان جدايي بعد سه روز گريه مي كرد و اون چشاي نازش...و اون چونه ي كوچيكش عين ..شخصيت هاي كارتون ژاپني ميلزيد


با جسارت تمام ميگه ديگه


نيستم





من يك همجنسگرا هستم


Tuesday, August 28, 2007

look gayz

خوش به حال اون پارتنرهايي كه با هم هستن و مي تونن با هم سكس داشته باشن...و صد البته سكس سالم و مطمئن
دوستون دارم

Sunday, August 26, 2007

نامرد


شش سال قبل بود

قرار گذاشتم هيچ وقت نبخشمش و حلالش نكنم

چرا؟

خوب بازي كرد باهام...با دلم..موقعي كه خيلي خيلي دلم كوچيك بود

خيلي دوست داشتني بود

زود دلبسته ميشد

دير خسته ميشد

تازه فهميده بود كه همجسگراست

خلاصه آقا 2 سال ما هم شروع شد و بالاترين سكس مون لب گرفتن بود

همين اونم خيلي طول كشيد...هميشه با هم بوديم

هي گفت تو همه چيه من هستي

بعدا فهميدم دروغ ميگه

بهم مي گفت مثل برادرم دوست دارم

بعدا فهميدم دروغ ميگه

مي گفت تا آخرش با هميم

بعدا فهميدم دروغ ميگه

واسم شعر مي خوند نازم ميكرد شده بودم مال اون

اون مال من

بايد هر روز همو ميديديم

هميشه با هم روبوسي ميكرديم

واسم گل مي خريد

من واسش گل مي خريدم

مي بوسيدمش..نازش مي كردم

يه روز يكي رو معرفي كرد

يه پسر سفيد ..خيلي خوشگل..اندام يك..

تا ديدم يه جورايي تنم لرزيد

شروع شد

چي؟

حسادت هاي من

بي توجهي هاي كسي كه روز و شبم بود

و دهن كجي كردن

پسر تازه وارد

هر روز عرصه تنگتر مي شد

كم كم داشتم مي ديدم كه اون لبايي كه هر روز همو مي بوسيدن دارن مي خشكن

آره..؟

داشت مي رفت و شايد رفته بود و من باور نمي كردم..كه رفته

من هم شكست خورده بودم ...فقط گريه مي كردم ..مثل همين الان كه دارم گريه مي كنم

شب و روز نداشتم

اصلا بيرون نمي رفتم

پدر و مادر مثلا باسواد من هم نمي گفتن : چته؟

آره ..بدون اينكه بدونم افسرده شده بودم ..اونم شديد

و اونم با عروسك جديدش بازي مي كرد...همون حرفايي كه به من مي گفت به اون هم.....آره

ولي

بعدا فهميدم دروغ ميگه

.

.

.

.

.

دو سال بعد اومد و گفت اشتباه كرده ولي ديگه ديرشده بود

و الان هم ميگم حلالش نمي كنم


من يك همجنسگرا هستم

Friday, August 24, 2007

فساد اخلاقي

با هم اومده بودن استخر ...يكي بدني استخواني و قيافه اي نچندان جالب داشت و رفيقش قدش كوتاه تر و بدني پر و ورزيده و موهاي كم پشت..طبق اون حس مشابهي كه داشتم با اونا تو همون لحظه اول فهميدم كه ...از جنس خود من هستن ..البته با خيلي تفاوت...چون نمي دونستن....كه همجنسگرا هستن...و نمي دونستن رفتارهايي كه ميكنن...........حتي براي من هم عادي نبود...خيلي واسه هم عشوه و ناز مي كردن ...يه عشق و حال خيلي بالا...و اساسي..حسوديم مي شد ...واقعا حسوديم ميشد..زير دوش كه كلا باز بود از هر طرف موهاي همو فرم مي دادن ..مي خنديدن..آب كه مي ريخت رو صورتشون اونو پاك مي كردن ..انگار دارن تو سن بازي مي كنن و خيلي هم طبيعي با كسي هم كار ندارن...به بدن هم دست مي زدن..يه جوري بهم نيگا مي كردن كه من فكر مي كردم همين الان لب مي گيرن از هم .!؟رفتم سوناي بخار كمي نشستم ناراحت بودم كه من چرا نبايد اين طوري باشم من كه خودمو كشف كردم...تو همين دقايق بود كه تو اون بخار غليظ دو نفر اومدن داخل با هم شديم 3 نفر ..نمي دونم هنوز واس خودم سئواله كه آيا منو نديدن يا ديدن و فهميدن از من ضرري نمي رسه...خلاصه اون ورزشكار نيشست و پسرش يا بگم عشقش هم نشست رو پاهاش و شروع كردن شديد لب رفتن ..انگار اصلا تنها بودن ..يه طوري لب مي گرفتن كه ...داشت گريم مي گرفت....به همه جاي هم دست ميزدن ....شاهد يه عشق حرفه اي و يه سكس صادقانه مبتدي بودم ...با يه گرماي خاصي لب همو مي خوردن...يهو يكي اومد زود خودشونو جمع كردن ..پا شدن... از لحاظ ...هيچي عادي نبودن ...با همون غير عادي بودن ك/ي/ر رفتن داخل محوطه...اين سومين بار بود كه مي ديدمشون تو اون استخر...و پشت سرشون رفتم مشكلي بوجود نيومد رفتن تو آب و باز ناز كردن و حال كردن ولي بخاطر گزارش به مديريت توسط سايرين و فقط به خاطرجرم عاشق بودن به هم ديگه نديدمشون ..و از كاركنان علت رو پرسيدم گفتن ...مدير گفته وقتي اونا اومدن بگيم استخر پر...ميگن فساد اخلاقي داشتن.؟هر كجا هستن با هم باشن ....هميشه
من يك همجنسگرا هستم

Tuesday, August 21, 2007

life love sex death

ديشب مست بودم …سرا پا مست راستش برنامه خاصي واسه خوردن نداشتم همين طوري ..گفتم يه بار هم ساعت 5 صبح بخوريم …بعضي وقتها مي مونم …تعجب مي كنم چرا چيزايي كه ما خودمون دوست نداريم رو بايد ممنوع كنيم چرا بايد بگيم …عرق بده….كه البته تو شرايطي بده ولي تو بحث استثنا وارد نيست….چاقو هم خوبه هم بده…چرا مي گيم سكس بده…چرا ميگين همجنسگرايي بده…بودن كه بدونن بده…بايد باور كنيم به نسبي بودن خيلي چيزا..بايد بدونيم اون دو پسري كه با چشم بسته و دستهاي با زنجير گره شده به بالاي چوبه فقر و ناداني رفتند و خواهند رفت تعجبشان از اين بود …كه مگر ما چكار كرده ايم…
بوييدن گلي كه همچو خودت مي بويد گناه است
يا بوسيدن تني كه سرد و سخت است گناه است
دست كشيدن در ميان موهايي آرشان گناه است
در بغل هم خفتن دو مرد عاشق گناه است
از لب هم سيراب شدن دو تن گناه است
گريستن در ميان پاهايش گناه است
مي خواهم مرد باشم و با مرد بمانم گناه است
.
.
.
زير پايش را خالي ميكنند
چرا كه

من يك همجنسگرا هستم

Monday, August 20, 2007

مرگ هزينه اي بس سنگين

سلام به همه چه همجسگرا و چه غيره
نوشته بود كه تا آخر عمرش جاي تيغ رو شاهرگش خواهد موند...اين بار اولش نيست خيلي ناراحت شدم خواستم به صورت كليشه اي بگم ...ما همه با هميم و تو هم تنها نيستي بعدش گفتم ...بابا تا كي
تا كي بهش بگم فك نكن تنهايي
تا كي بگم به اميد من باش و زندگي كن
تا كي معده شويي كنن واسش
تا كي باباش به اين فك باشه كه كي زنگ مي زنن
خلاصه خيلي ناراحت شدم خوب راستش يه مدت پارتنرم بود حدود 4 سال قبل
بعدش دچار آشفتگي هاي روحي شد
يا بهتر بگم
چند گانگي فرهنگ واسش بوجود اومد و همين داغونش كرد
كم كم از من هم دور شد
و بعدش اين مشكلات
خدا خودش كمك كنه من هنوز هم باهاشم و خواهم بود
چرا ؟
چون
من يك همجنسگرا هستم

Wednesday, August 15, 2007

for give me

عشقش وقتي تو وجودم رخنه كرد خيلي دير شده بود اونقد كه ساعتها دم پنجره ميشستم تا شايد بيرون بياد ....هميشه تو راه مدرسه يه جوارايي واميسادم كه شايد بتونم ببينم و باهاش احوال پرسي كنم ...هيچ وخ فك نمي كردم كه يه روز مي رسه كه ساعت ها با هم دعوا مي كنيم يا هيچ وخ باور نمي شد كه بتونم بزنمش...ولي همه اين كارا شد خيلي پر رنگ تر از اين حتي...شايد تا حدي كه خودم وا مي موندم ..كه كم كم باورم ميشد يه پارتنر اساسي پپدا كردم كه درست فك مي كردم ولي كم كم فهميدم كه عزيزم يدونم همه چيه من همجنس گرا نيست فقط واس خاطر من داره رل بازي مي كنه .... ...مي فهمي ...ولي من بهش خيانت كردم ....گفت سيگار نكش كشيدم ...گفت سعي كن كم با اين و اون چت نكني ...ادامه دادم ..گفت....عمل نكردم..الان خودش نميدونه ولي خيلي ناراحتم من بهش از همين جا قول ميدم ديگه با اون باشم اون بچه گيشو گذاشت پاي من اون 5ساله خوبش روداد به من .....من چطور همجنسگرايي هستم كه نمي خوام اونو بفهمم..دوستت دارم ببخش منو



من يك همجنسگرا هستم

Saturday, August 11, 2007

عرق سرد

تو تاكسي نشسته بودم به اطراف نيگا مي كردم ....كاملا تو خودم بودم طوري كه سنگيني گرماي هوا رو حس نمي كردم و بچه ها تو پارك بازي مي كردن ..اونايي هم كه كمي خوش شانس تر بودن با خونوادشون با ماشين اومده بودن بيرون ...يهو تو يادم اومدي...نه اشتباهه بگم يهو ...چون هميشه تو يادمي...خلاصه مث هميشه ناخواسته شروع به انديشيدن كردم ...كم كم شايد باورمي كنم كه بايد به نبودنت عادت كنم ببين به حدي رسيدم كه از اون روزي كه گفتي داري نماز مي خوني نگرانيم چند برابر شده فكر مي كنم اين نماز خوندن هم باعث ميشه از من دور بشي...خودخواهي آره خودم مي دونم ولي واس همين تا حالا بهت هم نگفتم چون فك مي كنم كه حتما مث هميشه دلگير ميشي كه "من كه تو رو دوست دارم پس باز چرا اين حرف مي زني" آره راست ميگي تو دوست داري ..بر منكرش كه من باشم لعنت ولي خوب اين صاب مرده هم يه جورايي نگرانه ..فك ميكنم داري ميري...ميدونم كه مرد تر از اين حرفايي....با صداي بوق ماشين پشتي به خودم بر ميگردم..انگار راننده تاكسي هم....خلاصه خستگي اين فكر چنان رو من سنگيني كرد كه بدنم خيس عرقه..نمازت قبول..به خودم قول دادم اگه واسه هميشه نماز بخوني يه سجاده مشد واست بگيرم..مي خورمت دادايي
من يك همجنسگرا هستم

Friday, August 10, 2007

I Cry

ميدوني خيلي تنهام دارم به حد مرگ هدايت نزديك مي شم ...اينو واس تو نوشتم كمي با من باش
دلم خسته است
دلم تنهاست
دلم از پژمردگي ها زيباست
دلم در قالب يك تن از تو جداست
دلم آغاز تلخ پايان تو و ماست
دلم تنهاست
دلم تنهاست
دلم ويرانه رويا هاست
دلم احساس رنج دو جنس بي رياست
دلم تنهاست
دلم تنهاست
دلم خواهان دوباره تو و ماست
دلم بي خيال دنياست
دلم همه جا زيرپاست
دلم تنهاست دلم تنهاست
من يك همجسگرا هستم

Wednesday, August 8, 2007

who am i?

سلام
من از اونجايي كه يادم مي ياد هميشه به هم نوع هاي خودم علاقه داشتم...شده گريه كنم تا صبح شده بغل هم تا صبح بخوابيم ...ولي خوب بقول يكي از دوست ها هنوز خودم با اين مسئله شايد اونقد كه بايد كنار ميومدم نتونستم ولي با افتخار مي تونم بگم خيلي از موانع رو رد كردم ...خيلي...جامعه دوستان خانواده حتي خودم...و شايد تو ولي بالاخره تونستم يك بالانسي ايجاد كنمو تو اين نبرد نامردانه روزگار شايد بارها و بارها به خاطر احساساتم شكست خوردم ...تا جايي كه نا پاي مرگ پيش رفتم تا جايي كه هنوز هم كه هنوز مورد تمسخر حتي خانواده هستم....چندين بار از من خانوادم خواستن كه برم دكتر ...تا جايي كه بهم گفتن مغزم خرابه...خيلي دردآور خيييييلي شايد واسه خيلي هاتون اتفاق افتاده واس منم همين طور ولي نميشه بيانش كرد حتي آخرين بار با پدرم بخاطر پارتنر چندين سالم دعوام شد...پدرم ميگه يك روز كشته ميشي ...يك روز ميري تا بميري ...هيچ وقت يادم نميره ..هيچ وقت ولم نمي كنن كه يادم برن..همتونو از همين جاي آزاد مي بوسم...باهم باشيم و براي هم باشيم...من هر هفته پست ميزارم.....نظر دادن يادتون نره

من يك همجسگرا هستم

Monday, July 30, 2007

با او كه هستي از اوست

سلام
حدود شايد 20 و چند ساله كه مي خوام به خيلي ها بفهمونم كه با بقيه فرقي نداريم

مي خوام بگم ما هم مي تونيم گريه كنيم..يا شادي كنيم..مي تونيم عاشق باشيم

خيلي راحت ميتونيم بريم درس بخونيم...ما هم دل داريم..ما هم مي تونيم

نماز بخونيم..يا شنا كنيم و به ورزش علاقه داشته باشيم يعني مثل

شما ...مي تونه سردمون بشه ..مي تونيم دل تنگ بشيم و حتي

مي تونيم بريم كلاس موسيقي...من مي خوام نه من خودم به

تنهايي نمي تونم ..ما ميخواييم اين شكل ناموزون رو كه

نسبت به ما همجنسگراها در مغزها حك شده را حتي

از مغز يك نفر هم كه شده پاك كنيم و بگيم هر آن

مقدار كه شما عادي هستين به همان مقدار هم

ما و ماها عادي هستيم از راههاي علمي هم

اين حقيقت ثابت شده ولي خوب رفتار

بعضي از دوستان ما وكوته فكري

بسياري ما را در تنگنايي بس

غيرفابل تحمل قرارداده است

خواهيم ماند و فريادهاي غم

را خواهيم ستود به اميد

روزهايي نقره اي پ
ر

از رنگين كمان ما
من يك همجنسگرا هستم