Sunday, August 26, 2007

نامرد


شش سال قبل بود

قرار گذاشتم هيچ وقت نبخشمش و حلالش نكنم

چرا؟

خوب بازي كرد باهام...با دلم..موقعي كه خيلي خيلي دلم كوچيك بود

خيلي دوست داشتني بود

زود دلبسته ميشد

دير خسته ميشد

تازه فهميده بود كه همجسگراست

خلاصه آقا 2 سال ما هم شروع شد و بالاترين سكس مون لب گرفتن بود

همين اونم خيلي طول كشيد...هميشه با هم بوديم

هي گفت تو همه چيه من هستي

بعدا فهميدم دروغ ميگه

بهم مي گفت مثل برادرم دوست دارم

بعدا فهميدم دروغ ميگه

مي گفت تا آخرش با هميم

بعدا فهميدم دروغ ميگه

واسم شعر مي خوند نازم ميكرد شده بودم مال اون

اون مال من

بايد هر روز همو ميديديم

هميشه با هم روبوسي ميكرديم

واسم گل مي خريد

من واسش گل مي خريدم

مي بوسيدمش..نازش مي كردم

يه روز يكي رو معرفي كرد

يه پسر سفيد ..خيلي خوشگل..اندام يك..

تا ديدم يه جورايي تنم لرزيد

شروع شد

چي؟

حسادت هاي من

بي توجهي هاي كسي كه روز و شبم بود

و دهن كجي كردن

پسر تازه وارد

هر روز عرصه تنگتر مي شد

كم كم داشتم مي ديدم كه اون لبايي كه هر روز همو مي بوسيدن دارن مي خشكن

آره..؟

داشت مي رفت و شايد رفته بود و من باور نمي كردم..كه رفته

من هم شكست خورده بودم ...فقط گريه مي كردم ..مثل همين الان كه دارم گريه مي كنم

شب و روز نداشتم

اصلا بيرون نمي رفتم

پدر و مادر مثلا باسواد من هم نمي گفتن : چته؟

آره ..بدون اينكه بدونم افسرده شده بودم ..اونم شديد

و اونم با عروسك جديدش بازي مي كرد...همون حرفايي كه به من مي گفت به اون هم.....آره

ولي

بعدا فهميدم دروغ ميگه

.

.

.

.

.

دو سال بعد اومد و گفت اشتباه كرده ولي ديگه ديرشده بود

و الان هم ميگم حلالش نمي كنم


من يك همجنسگرا هستم

No comments: