Tuesday, November 13, 2012

Tuesday, October 23, 2012

ricky martin


best gay life


من....فاحشه...تو....


ون گوگ...
وقتی یه فاحشه بهش میگه "گوش تو چقدر زیباست"
.
.
.
ون گوگ ، گوشش رو می بره و داخل پاکت می زاره و می فرسته برای زن
.
.
.
ما نگفتیم ... گوش ، دل ، اینا ....
فاحشه هم نبودیم

یه جو صداقت طالب بودیم ، همین

Tuesday, October 2, 2012

jotem


Thursday, September 27, 2012

gay song


Amnesia

boys love


اولین فیلم آپ لود شده با زیر نویس
===============================

http://uploadkon.ir/?file=boyz love.part1.rar
http://uploadkon.ir/?file=boyz love.part2.rar
http://uploadkon.ir/?file=boyz love.part3.rar
http://uploadkon.ir/?file=boyz love.part4.rar
http://uploadkon.ir/?file=boyz love.part5.rar
http://uploadkon.ir/?file=boyz love.part6.rar
http://uploadkon.ir/?file=boyz love.part7.rar
===============================
RAR PASS>>>> www.facebook.com/voiceofgay

2 minutes later فیلم سینمایی با تم همجنسگرایی

فیلم سینمایی با تم همجنسگرایی

gay themed movies

Monday, September 10, 2012

Wednesday, September 5, 2012

Tuesday, September 4, 2012

Saturday, September 1, 2012

for all gays


Saturday, August 25, 2012

آرزو

دیشب کم کم خوابم می گرفت
تو رختخواب بودم که گفتم: بزار یه دعا کنم 
گفتم خدایا لطفا منو کمی لاغر کن
انگار همون موقع جوابمو داد
"برو بابا ملت چی می خوان ؟! تو چی می خوایی"

آخه راستی می دونین آدما به اندازه ی خواسته ها و آرزوهاشون بزرگن

خدا همون جا بهم گفت که چقدر کوچیکم

ولی خودش یادش نبود که سالها قبل وقتی تورو ازش خواستم
و گفتم که همیشه با تو با هم باشیم
و با هم بمونیم و با هم زندگی کنیم
یه جنس موافق با عقیده های متفاوت برای یه زندگی با هم مارو نیگر داره
وقتی تورو خواسته بودم

می دونی چی جواب داده بود؟؟؟

گفته بود: برو آرزوت خیلی بزرگه ، سنت خیلی کوچیک

 Roma Lamon

 

Thursday, August 23, 2012

چتر من


دلم یه دست می خواد...
رو شونم جا بگیره
خسته بشه ولی پایین نیاد
یه تنهایی جذاب می خوام
یه تنهایی دو نفره
تنهایی که می شه روش حساب کرد و گفت
این تنهایی رو دوست دارم و می خوام این طوری تنها بمونم یا نه تنها بمونیم.
بعد زیر بارون مازندران بدون چتر 
بی خیال حیا
بی خیال خدا
بی خیال چشا
بی خیال جزا
بهش بگی نیگا کن ...
من خیالم تویی
من محالم تویی
من نفسم تویی
من عمرم تویی
من رهم تویی 
همرهم تویی
سرورم تویی

آروم دستشو بگیری ...
خیس خیس
خیس خجالت 
خیس صداقت
خیس باور های دو تا مرد
آروم بکشیش کنار خیابون 
بچسبونیش به دیوارای سبزه پوش خیابون های شمال
هر دو خیس
صدای بارون 
صدای امید
بگی...
نیگا کن به چشام
...
خجالت نکش نیگا کن
...
آروم بیاد جلو
با زبونم یه قطره بارونی که از لبش داره می چکه رو وردارم
با دستام موهای صاف و زلالشو بدم کنار
بگم خوب حالا نیگا کن...
وقتی نیگا کرد
بگم می دونی 
دنیامی
وقتی گفت آره ...
می گم نه ...نمی دونی......
نمی دونی دنیامی
اگه بری خراب می شم
می شکنم
رها می شم
آوار میشم
مردار میشم
همون لحظه دستش رو بزاره رو شونم بگه
کجا برم
من تنها دنیای مرد روی زمین هستم که تو دل یه مرد خونه داره 
بغلم کنه و خیس هم بشیم

Roma Lamon





Monday, August 20, 2012

کارت ویزیت


یه لحظه دیدمش
داشت غذا می گرفت
یک پسر 18 یا 19 ساله
با قد 172
با هیکل لاغر
تی شرت سفید
شلوارجین
کفش اسپورت خوشگل
جوراب مچی
موهای قهوه ای رنگ
و از جلو کمی شرابی رنگ شده بودن
فقط یه نیگاه کردم...
ولی فک نمی کردم به این زودی به آرزوی دلم برسم
غذاشو گرفت و با دوستش باهم از جلوی من رد شدن 
تا یه جای مناسب برا نشستن پیدا کنن
و رفتن
بعد ده دقیقه دیدم 
غذا دستشون و جا پیدا نکردن
با هم هستن
به دوستش گفت تو برو اون طرف جا پیدا کردی زنگ بزن
تنهایی خودش...یه میز نزدیک به میز من رو تمیز کرد
دید دارم فقط اونو نیگاه می کنم
پشتش رو به من کرد و نشست
نشست و زنگ زد به دوستش
اونم اومد
باهم شروع کردن به حرف زدن
من کجام....اونا کجان
کمی گذشت ... الکی گوشی رو ورداشتم و مثلا دارم حرف میزنم 
از جلوی میز اینا این ور اون ور رد میشم
...و اونم داره نیگام می کنه
نمی دونم چی میشه
دیدم داره اشاره می کنه به من 
شک کردم
رفتم جلو...
و حرف زدنم با تلفن رو ادامه دادم
اشاره کرد 
شمارت رو می خوام
زود کارتم رو دادم
...
و به حرف زدن تو تلفن ادامه دادم الکی یه الکی
یهو گوشی تو گوشم زنگ خورد
پسره خندید
اومد پیشم
گفت می دونستم همش واس خاطر من هست
ولی نمی دونستم که اونقد تو من گم شدی که یادت رفته شماره دادی و شاید من زنگ بزنم
عزیزم...یک سال از اون موضوع میگذره و سر همون میز هستیم
سالگرد عشقمون مبارک

Sunday, August 19, 2012

پروژه موفق


با هم سر یه پروژه کار می کردیم
هر روز بیشتر از جو کار دور می شدم
و هر روز به تو بیشتر نزدیک می شدم
گاهی نگاهم رو رد می کردی
گاهی به نگاهم نگاه می دادی
خیلی گذشت ... تحمل می کردم
اینکه نباید نزدیکت بشم و نباید بفهمی که دوستت دارم
پروژه تموم شده بود و موفق شده بودیم
من و تو
و به پیشنهاد من با هم جشن باید می گرفتیم
مشروب خریدیم و رفتیم خونه ی ما
هیچ کی نبود رفتیم طبقه بالا
خوردیم و من با هر پیک بیشتر محوت می شدم
تو لبخندهات و حرف زدن هات
خوردیم..من رو تختم بودم
تو هم اومدی کنارم دراز کشیدی
برگشتم نیگاه کردم به صورتت
لبخند زدی
گفتی گرمه اتاقت
گفتم پیرانت رو در بیارم؟
گفتی آره...
همیشه پیراهن هات اتو شده و اکثرا سفید بودن
آروم درش آورم...داشتی می خندیدی
در آوردم کامل ،
رگ های آبی رنگ از زیر پوست سفیدت خیلی ناز دیده می شدن
با تمام جسارتم گفتم می تونم ببوسمت
گفتی آره
از صورتت بوسیدم
برگشتی و پشت به من خوابیدی
گفتم از پشت بغلت کنم
گفتی آره
بغلت کردم و چسبیدlم بهت
آروم قسمت میانی بدنت رو کشیدی جلو
خیلی بهم برخورد
و برگشتم این ور
برگشتی و گفتی بغلت کنم
جواب ندادم
ناراحت بودم ازت
خودت بغلم کردی ولی با فاصله
من خودم خودمو چسبوندم بهت
گردنم رو بوسیدی
و اون آخرین باری بود که من بغلت کرده بودم و تو خودت رو جلوکشیده بودی
حتی گاهی وقتا برا اینکه عصبانیم کنی بغلت که می کردم ،بر میگشتی
می گفتی... کمی کنار لطفا ..نچسب بهم...
بعد که میدیدی تونستی عصبانیم کنی
برمی گشتی از لبم می بوسیدی
و می گفتی تو بغلم نکنی کی بغلم کنه !؟
و دستم رو می زاشتی رو سینت و می خوابیدی
و من تا تو کامل نخوابی نمی خوابیدم که بتونم وقتی واقعا تو خوابی بوست کنم
 
 

 

Saturday, August 18, 2012

اشک و لبخند

علی رسید خونه ...
دستش رو گرفت جلوی دهنش رفت دستشویی.
مامانش دوید دنبالش...پسرم...چیزی شده
صدای باز شدن آب
اومد بیرون گفت نه مامان جون ... کم مونده بود حالم خراب شه
یه آبی زدم به صورتم الان خوبم
اون روز به کسی نگفت که حالش خراب شده
نگفت که بالا آورده
آخه...علی بد از کلی کلنجار رفتن با درونش و جامعه اش تازه امروز تونست
به سهند همکلاسیش بگه که "ازت خوشم میاد و دوستت دارم"
سهند هم خندید و به کل کلاس گفت و همه تا دم حیاط مدرسه مسخرش کردن
علی دیگه اون مدرسه نرفت
و بعد از مدتی سهند رو تو خیابون دید ،مسیرش رو عوض کرد
سهند هم اونو دیده بود
آروم از پشت زد رو شونش

علی می دونست سهند می خواد دوباره اذیتش کنه
تا برگشت ...
سهند گفت سلام.
و به چشای علی نیگا نکرد
گفت می دونی نمی دونم می بخشی منو یا نه...ولی اون روز که اون حرفو داشتی به من میزدی ،مشاور مدرسه پشتت بود و همه چیزرو شنید و من مجبور شدم به بچه ها بگم که چی گفتی...
ولی از فرداش دیگه همونطور که می دونی نیومدم سر کلاس چون ازت خجالت می کشیدم
الانم مدتی هستش که دنبال خونتون می گردم
و اومدم بهت بگم:"ازت خوشم میاد و دوستت دارم"
یا بهتره بگم اون روز اگه تو نمی یومدی من می خواستم بیا بگم که "آقا پسر ،با مرام ،دوستت دارم"
حالا منو می بخشی؟
علی صورتش خیس اشک بود...سهند هم گریه می کرد
علی با پشت دستش در حالی که خودش گریه می کرد
چشای سهند رو پاک کرد
سهند پرسید "می بخشی؟"
علی در حالی که صورت سهند رو پاک می کرد با سرش گفت آره و لبخندی زد   
Roma Lamon
 

Monday, August 13, 2012

Saturno contro

یکی از بهترین فیلم های ساخته شده با تم گی هست. دو مرد که همدیگر را دوست دارند و تقریبا با یک گروه از دوستان خود زندگی می کنند که هر کدام مشکلات خود را دارند و زوج گی همدیگر را خیلی دوست دارند تا اینکه در جشن خودمانی که ترتیب دادند حال یکی از آنها خراب می شود و او را به بیمارستان می برند و ...بقیه داستان
Saturno contro is a 2007 Italian drama film directed by Ferzan Özpetek. The Turkish title is Bir ömür yetmez. The U.S. title is Saturn in Opposition and had its U.S. premiere at Frameline in San Francisco on 20 June 2008. Wikipedia
Release date: 2007 (initial release)
DVD release date: September 23, 2008
Running time: 113 minutes

Saturday, August 11, 2012

Friday, August 10, 2012

بعضی چیزا لیاقت می خواد که خیلی ها ندارن



شب قبلش با بچه ها دریا بودیم شدیدا خسته بودم
و چون سرم درد می کرد به بچه ها گفتم که تا بیمارستان
بریم تا طبق معمول سردردهای شدید یک آمپول دگزامتازومن بخرم
برای تزریق خودسرانه....
آمپول رو خریدم و راه افتادیم وسط حیاط بیمارستان
یکی از کارگران فضای سبز یک بچه گربه زشت و کثیف رو داشت می برد بیرون
گفتم : کجا می بری؟

گفت : می ندازمش بیرون!!!

گفتم : می دیش به من ؟

گفت : آره .

ورداشتم گذاشتم تو ماشین. کمی هم بچه ها باهاش بازی کردن
خیلی کثیف و خیلی لاغر و زشت بود
ولی می خواستم هم اون تنها نمونه و هم من

آوردم خونه و باهم رفتیم حموم و خوب شستمش کمی تمیز شد.

خشکش کردم و غذا خورد و باز البته با هم
یعنی اصولا هر چی من برا شام ناهار داشتم
باهاش سهیم می شدم .

رابطه باخوبی پیش می رفت

دوست داشت من هم دوسش داشتم
اسمش رو هم گذاشته بودم "سرمه"

کم کم شروع کرد به ور رفتن با آکواریوم

آخه من ماهی هم دارم

به خاطر سرمه خانم دور آکواریوم رو کلن چسب شیشه ای گرفتم
و
بعد شروع کرد به اینکه تار ملات دیوار رو با پنجه هاش می کند
اونم مشکلی نبود
گفتم هزینه دوست داشتن اینه

دو هفته گذشته بود که شروع کرد به چنگ انداختن و گاز گرفتن

گفتم از دوست داشتن بیش از حد هست

موردی نداره
و به همین منوال ادامه میدادیم

مرغ می خوردن
با من میومدن گردش
بهترین جای خونه مال ایشون بود
و همیشه رو رختخوابم با من می خوابید

و بهش چند بار گفته بودم که من شدیدا به خواب و خوابیدن حساسم
نباید وقتی خوابم دوستم داشته باشه یا اذیتم کنه حتی ناخواسته

خلاصه...
یه شب که باهم خوابیده بودیم
و من کاملن خوابم برده بود
دیدم یه چیز خیلی زبری منو اذیت می کنه
پا شدم دیدم
سرمه خانم در حال لیسیدن صورت من هستش
آره اون داشت منو داست می داشت ولی این نوع دوست داشتن
تو این زمان منو اذیت می کرد
با دست کشیدمش کنار

کمی بعد دوباره از نو تکرار کرد و این بار از پشت سرش با دستم زدم
رفت...
و فردا شب همین کار تکرار شد
و این بار از شب قبل بیشتر و شدیدتر
و تنبیه هم اساسی تر
و رفت کنار
فردا شب نشستم باهاش حرف زدم
گفتم سرمه من صبح می رم سر کار
لطفا این کار رو تکرار نکن
بخواب تا فردا با هم بازی کنیم
ولی متاسفانه همون کار تکرار شد
و تنبیه هم بیشتر و رفت کناری خوابید
کاملا شبها استرس داشتم نسبت به این نوع دوست داشتن سرمه

خلاصه اون شب تصمیم گرفتم اساسی
با هم نشستیم و گفتم که من از امشب اتاق می خوابم
و هال هم ماله تو ...
رفتم پنجره رو باز کردم و کامل خوابیدم بدون استرس
کمی بعد احساس کردم که از پنجره صدا می یاد
پاشدم دیدم بلی سرمه خانم با پر رویی تمام جلوی پنجره ایستاده
پنجره از هال به اتاق من از طریق نما راه داشت
برداشتم و دوباره گذاشتم هال
و گفتم این بار اگه تکرار بشه
در رابطه با تو و دوستی با تو تجدید نظر می کنم
برگشتم و خوابیدم
و دیدم تفهیم شده
و کامل خوابیدم
و شب از نصفه گذشته بود که با تاثیر زبون زبر و خشن سرمه از خواب پریدم
و بدون تعمل و تحمل گرفتم بغلم
آسانسور زدم و تو همون حالت خواب آلود ....

در رو باز کردم و گذاشتمش بیرون
نه اینکه دوسم نداشت ، نه داشت ولی بلد نبود اصلا کجا و چطور ابراز علاقه کنه

و کلن فهمیدم بعضی وقتها تنهایی بهتر از تحمل عزیز کش شدن هستش
و سرمه هم نفهمید آدم عشقش رو گاز نمی گیره
آدم عشقش رو چنگ نمی زنه
آدم عشقش رو از خواب ناز بیدار نمی کنه
آدم ...... خلاصه نفهمید و نخواهد فهمید

اون باید الان پیشم بود ولی نمیدونم تو کدوم آشغالدونی پی غذای شبش هست

و آخر ماجرا
بعضی چیزا لیاقت می خواد که خیلی ها ندارن

فقط همین