Saturday, October 6, 2007

قلبم با اوست


تنها نشسته بودم تلفنم زنگ زد
برداشتم خودش بود ولي با شماره اي ديگه اي تماس مي گرفت
صداش ناراحت بود
گفتم كجايي ..گفت اومدم پيشت ...مهمون نمي خوايي
خيلي شوكه شده بودم
.
.
.
.
منتظر بودم تو خونه كه اومد
تو دم در همديگرو خيلي سخت بغل كرديم
اومد تو...نشست
هر اومدنش تازگي داره
و هر رفتنش غم و اندوه
تنش هميشه بوي تازگي ميده
هر بار ازش يك چيز تازه تر كشف مي كنم
هر بار ازش چيزاي تازه مي فهمم
آخه .....دوستم داره
اونم از نوع خيلي زياد
شب باز با هم بوديم
مثل هميشه يك سافت سكس معمولي
آخه من باهاش تا حالا هارد نداشتم
.
.
.
و امروز رفت
رفت كه بره
رفت كه باز تنها بشم
رفت كه دوباره ..... دوباره هارو تكرار كنم
رفت كه كساي ديگه نيگاش كنن
آخه اون ماله منه
اون با من
اون عشقمه....اون رفت
ولي برميگرده

من يك همجنسگرا هستم

No comments: