الان سه روز ميشه كه ديگه نيست
كه ديگه نيست
اينم اول كار كه اين پست رو با گريه كردن مي نويسم
اگه اشتباه تايپ كنم ديگه درستش نمي كنم
بذار غلط بمونه
بزار نمونه
..
.
تو رو خدا يكي به كيوان عزيز بگه
آخه كيوان عزيزت از پيشت بره ...عزيزت ديگه نباشه
عزيزي كه 5 سال با هم بودين
حتي مي دونستي آب دهنش چه طعمي ميده
ديگه نيست
شاد مينويسي
گريه نمي كني
زجه نمي كني
غمگين نميشي
نمي گي
آخه دلم داره كم كم مي ميره
نمي گي آخه نا انصاف دلتنگ صدات شدم
نمي گي
بوي تنت هنوز تو رختخوابم ه
آخه نمي گي
من نگرانتم
آخه نمي گي اين بيچاره آب و دونش منم
كجايي الان
چي كار داري مي كني
من بگم كجام
من الان كنار دريام اونجا اون شب يادته سردت بود تو چادر گفتي از كف چادر سرما مياد ..مي خوام تا صبح روت بخوابم
من بگم كجام
من الان باهات تو كنار جاده رضوانشهر هستم
من بگم كجام
من الان تو هفته پيشم كه با هم همين جا خوابيده بوديم
من بگم كجام
من الان تو رودخونه يخ بسته اي هستم كه وسط زمستون عين ديوونه ها ازش گذشتيم
من بگم كجام
من الا ته دلم نيشستم مي گم خدا
آخه چرا من... ميگم آخه خدا ..مگه نمي دونه من الان دارم گريه مي كنم
راستي بهش بگين اون شراب تا وقتي نياد باهامه ...نيگرش ميدارم تا بياد
اينم بگين كه دارم كم كم زود زود ديوونه ميشم
ولي آخه شما كه نمي شناسين
من ميشناسم
اونقده ناز ...كاش باز ناز كنه
كاش خواب باشه اينها
كيوان حالا غمگين مينويسي يا نه باز .....5 سال عشقم رفت
عزيزان نمي تونم ادامه بدم...بغض بي صدا گريه كردن داره خفم مي كنه
مي خواين نظر بدين بدين
نخواين هم نخواستين
من ...مي نويسم
حالا فهميدين چرا
من مثل شما نيستم
خدايا تمامم كن ....به خاطر خودم تمامم كن
No comments:
Post a Comment