Friday, September 14, 2007

باهمه چيت دوستت دارم Last part

برگشتم خونه اعصابم داغون بود فكرم چند راه رفت
يا مامانم اينا پول رو كم گذاشتن
يا من گمش كردم و
يا نه.....افشين ندزديده
ياافتاده تو خونه يه جايي
.
.
.
برگشتم خونه نبود
مامانم پرسيدم گفت پول درست بود
و
سر آخر به اين نتيجه رسيدم كه من
گم كردم پول رو
.
.
بعد از ظهر با عشقم بودم
دنيا تازه به كامم شيريني پيدا كرده بود كم كم افشين هم
داشت راه مي افتاد
تا حدي كه با هام عين يه پارتنر حال مي كرد حرف ميزد
هر هفته حداقل سه بار با هم سكس داشتيم ...حال مي كرديم و زندگي
....ديگه از سرماي وجودش رنج نمي بردم ....چون كه از سردي وجودش گرمي خاصي مي گرفتم
انگاري همون بود كه دنبالش بودم
دو سه ماهي گذشت و با هم فاب فاب شده بوديم
حداقل روزي يك بار بايد همديگرو مي ديديم
يه روز همين تابستون يعني دو ماه پيش يه سكس اساسي داشتيم با هم
آخه خانوادم رفته بودن يك روزه... مسافرت
خلاصه صبحش افشين رو از خواب بيدار كردم صبحونه حسابي ...حال ...دوش دو نفري
و يك سكس واقعا عالي
افشين اون روز رو رفت و فرداش
...تولد يكي از بچه هاي فاميل بود
شيك و پيك كردم كه با مامانم اينا كه برگشته بودن ..بريم تولد
قرار شده بود من دوربين ديجيتالم رو با خودم ببرم
زمين و زمان رو به هم زدم از دوربين اثري نبود
...آخر سر به مادرم گفتم ..اونم اظهار بي اطلاعي كرد
من دو سه سال قبل رفته بودم روسيه ...
حالا چرااينو گفتم ....و از سكه هاي روسي با خودم داشتم
و اونارو با سكه هاي ايراني تو يه جعبه كوچيك گذاشته بودم...بعضي وقتها واس تاكسي پول ور مي داشتم
نمي دونم چرا به اون جعبه هم نگاهي كردم
و ديدم از سكه هاي ايراني كم دارم
و از سكه هاي روسي هم هيچي نمونده
..
خلاصه گذشت
از افشين هم خبري نبود
و من هم نگران
هيچكي نميدونه كجاست
تصميم گرفتم برم دنبالش بگردم
كه خبر رسيد ...تو يكي از شهرهاي اطراف زنداني شده
با مامانش حرف كه مي زدم گفت نمي دونم چرا بردنش زندان
بعدش گفت كه مي ترسم به خاطر پولهاي خارجي باشه
گفته بود يك دوست هديه كرده
خلاصه قضيه رو شد واسم
دو هفته قبل افشين رو تو پارك ديدم و خيلي سرد بودم باهاش...بعد كلي بحث گفت كه دوربين رو به يه دوستش هديه كرده
نه بخاطر دوربين يا سكه ها ....نه.... بخاطر قلبي كه بهش هديه كرده بودم
از خودم بدم ميومد ...چرا باهاش سكس داشتم....حيف من نبود ...واقعا حيف من نبود
الان ديگه نمي گم با همه چيت مي خوامت و هيچ وقت خودم رو نمي بخشم كه بد شيكستم
و فهميدم هستن خيلي ها كه چقدر هم خوبي كني ..نمي فهمن

عزيز ممنونم كه اجازه دادي اين خاطره آموزنده و تلخ را با هم تجربه كنيمA=Sh

راستي عكس بالايي دستكاري شده ولي خوبه معلوم نيست زياد

خواستين يه نظر هم بدين ممنون
من يك همجنسگرا هستم


No comments: